10 جانور افسانهای الهامگرفته از حیوانات ماقبل تاریخ: رازهای اسطورهها
شاید اخیراً دربارهی «تکشاخ سیبری» شنیده باشید؛ گونهای از موجودات منقرضشده به نام Elasmotherium که حدود 20,000 سال پیش زندگی میکردند و احتمالاً الهامبخش افسانهی تکشاخها بودهاند. حقیقت این است که در ریشهی بسیاری از اسطورهها و افسانهها، هستهای از واقعیت نهفته است: یک رویداد، یک شخص یا یک جانور که طی هزاران سال، الهامبخش افسانههای عظیمی شدهاند. به نظر میرسد که این موضوع در مورد بسیاری از موجودات افسانهای صدق میکند؛ موجوداتی که امروزه بسیار خیالی و دور از ذهن به نظر میرسند، اما شاید در گذشتههای دور، بر اساس حیوانات واقعی و زندهای شکل گرفتهاند که قرنهاست توسط انسانها دیده نشدهاند.
گریفین: آیا پروتوسراتوپس الهامبخش این موجود افسانهای بوده است؟

گریفین، این موجود افسانهای با بدن شیر و سر و بالهای عقاب، نخستین بار در حدود قرن هفتم قبل از میلاد در ادبیات یونان باستان ظاهر شد. این مصادف بود با زمانی که تاجران یونانی با بازرگانان سکایی در مناطق شرقی ارتباط برقرار کردند. یکی از نظریههای جذاب در مورد خاستگاه گریفین، ارتباط آن با دایناسوری کوچک به نام پروتوسراتوپس است که در آسیای مرکزی زندگی میکرد.
پروتوسراتوپس، دایناسوری گیاهخوار با جثهای تقریباً به اندازهی خوک، دارای چهار پا، منقاری شبیه به پرندگان و عادت به تخمگذاری در لانههای زمینی بود. کوچنشینان سکایی در سفرهای خود به سرزمینهای وسیع مغولستان، به احتمال زیاد با فسیلهای پروتوسراتوپس برخورد میکردند. از آنجا که این افراد اطلاعاتی در مورد زندگی در دوران مزوزوئیک (دوران دایناسورها) نداشتند، میتوانستند به راحتی این فسیلها را به موجودی افسانهای شبیه به گریفین نسبت دهند. این نظریه، پیوندی جالب بین اسطورهها و دنیای ماقبل تاریخ ایجاد میکند.
تکشاخ: آیا الاسموترریوم الهامبخش این افسانه بوده است؟

وقتی در مورد ریشههای افسانهی تکشاخ صحبت میکنیم، مهم است که بین تکشاخهای اروپایی و تکشاخهای آسیایی تمایز قائل شویم، زیرا ریشههای دومی در اعماق تاریخ پنهان شده است. به نظر میرسد که تکشاخ آسیایی الهام گرفته از الاسموترریوم (Elasmotherium) باشد؛ جد کرگدنهای امروزی با یک شاخ بلند که تا حدود 10,000 سال پیش (همانطور که کشف اخیر در سیبری نشان میدهد) در دشتهای اوراسیا پرسه میزد. این دوره زمانی، اندکی پس از پایان آخرین عصر یخبندان بوده است.
به عنوان مثال، در یک طومار چینی به "چهارپایی با بدن گوزن، دم گاو، سر گوسفند، اندامهای اسب، سم گاو و یک شاخ بزرگ" اشاره شده است. این توصیف، به طرز عجیبی شبیه به الاسموترریوم است و نشان میدهد که این حیوان باستانی، نقش مهمی در شکلگیری افسانههای مربوط به تکشاخ در آسیا داشته است.
ناخنهای شیطان: آیا فسیلهای گریفیا الهامبخش این باور عامیانه بودهاند؟

آیا ساکنان انگلستان در دوران تاریک واقعاً باور داشتند که فسیلهای گریفیا (Gryphaea) همان «ناخنهای شیطان» هستند؟ خب، انکار شباهت دشوار است: این پوستههای ضخیم، گرهدار و خمیده، قطعاً شبیه به کوتیکولهای رها شدهی لوسیفر هستند، به خصوص اگر شیطان از یک مورد لاعلاج قارچ ناخن رنج میبرد!
در حالی که مشخص نیست آیا «ناخنهای شیطان» واقعاً تا این حد توسط دهقانان سادهلوح جدی گرفته میشدند یا خیر (همچنین به «سنگهای مار» که در اسلاید شماره 10 توضیح داده شدهاند، مراجعه کنید)، میدانیم که آنها صدها سال پیش یک درمان مردمی محبوب برای روماتیسم بودند، هرچند تصور میشود که آنها در درمان پاهای دردناک مؤثرتر بودهاند. این باور، نمونهای جالب از نحوهی تفسیر پدیدههای طبیعی توسط جوامع باستانی است.
رخ: آیا پرنده فیلنما الهامبخش این پرندهی افسانهای بوده است؟

رخ، یک پرندهی شکاری غولپیکر و پرنده، که طبق افسانهها قادر به حمل یک کودک، یک بزرگسال یا حتی یک فیل بالغ بود، یکی از عناصر محبوب در داستانهای عامیانهی اولیهی عربی بود و افسانهی آن به تدریج به اروپای غربی راه یافت. یکی از الهامبخشهای احتمالی رخ، پرندهی فیلنمای ماداگاسکار (با نام علمی Aepyornis) بود؛ یک پرندهی غولپیکر 3 متری و نیمتنی که تنها در قرن شانزدهم منقرض شد. احتمالاً ساکنان این جزیره، این پرنده را به تاجران عرب توصیف کرده بودند و تخمهای غولپیکر آن به مجموعههای کنجکاوی در سراسر جهان صادر میشد.
با این حال، یک واقعیت نامطلوب علیه این نظریه وجود دارد: پرندهی فیلنما کاملاً فاقد قدرت پرواز بود و احتمالاً به جای انسان و فیل، از میوهها تغذیه میکرد! این تناقض، فرضیهی الهامگیری رخ از پرندهی فیلنما را زیر سوال میبرد و نشان میدهد که ریشههای این افسانه، پیچیدهتر از آن چیزی است که به نظر میرسد.
سیکلوپها: آیا دینوتریوم الهامبخش این غول یک چشم بودهاند؟

سیکلوپها (غولهای یک چشم) نقش برجستهای در ادبیات یونان و روم باستان، بهویژه در اودیسهی هومر، داشتند، که در آن اولیس با سیکلوپ بدخلق به نام پولیفموس میجنگد. یک نظریه، با الهام از کشف اخیر فسیل دینوتریوم (Deinotherium) در جزیرهی کرت یونان، این است که سیکلوپها از این فیل ماقبل تاریخ (یا شاید یکی از فیلهای کوتولهی مرتبط که هزاران سال پیش در جزایر مدیترانه پراکنده بودند) الهام گرفته شدهاند.
چگونه ممکن است دینوتریوم با دو چشم، الهامبخش یک هیولای یک چشم شده باشد؟ خب، جمجمههای فسیلشده فیلها دارای سوراخهای برجستهای هستند که خرطوم به آن متصل میشده است – و به راحتی میتوان تصور کرد که یک چوپان رومی یا یونانی سادهلوح، هنگام مواجهه با این اثر باستانی، افسانهی «هیولای یک چشم» را اختراع کرده است. این نظریه، پیوندی جالب بین دنیای علم و افسانههای باستانی برقرار میکند.
جکالوپ: آیا سراتوگائولوس الهامبخش این خرگوش شاخدار بوده است؟

خب، این یکی کمی دور از ذهن به نظر میرسد. شکی نیست که جکالوپ (Jackalope)، خرگوش شاخدار افسانهای آمریکای شمالی، شباهت ظاهری به سراتوگائولوس (Ceratogaulus)، موش کور شاخدار، دارد؛ یک پستاندار کوچک از دوران پلیستوسن آمریکای شمالی که مجهز به دو شاخ برجسته و خندهدار در انتهای پوزهاش بود.
تنها مشکل این است که موش کور شاخدار یک میلیون سال پیش منقرض شد، خیلی قبل از اینکه انسانهای افسانهساز به آمریکای شمالی برسند. در حالی که این احتمال وجود دارد که حافظه اجدادی جوندگان شاخدار مانند سراتوگائولوس تا دوران مدرن باقی مانده باشد، توضیح محتملتر برای افسانه جکالوپ این است که به سادگی توسط دو برادر وایومینگ در دهه 1930 از هیچ ساخته شده است. این مورد، نشان میدهد که گاهی اوقات، افسانهها ریشه در واقعیت ندارند و صرفاً ساختهی ذهن انسان هستند.
بانیپ: آیا دیپروتودون الهامبخش این هیولای باتلاقی بوده است؟

با توجه به اینکه بسیاری از کیسهداران غولپیکر زمانی در دوران پلیستوسن استرالیا پرسه میزدند، جای تعجب نیست که بومیان این قاره افسانههایی دربارهی جانوران افسانهای خلق کردهاند. بانیپ (Bunyip)، یک هیولای باتلاقی با ظاهری شبیه به کروکودیل، صورت سگ و عاجهای عظیم، ممکن است از خاطرات اجدادی دیپروتودون (Diprotodon) دو تنی، معروف به وامبَت غولپیکر، الهام گرفته شده باشد. این حیوان همزمان با سکونت اولین انسانها در استرالیا منقرض شد.
(اگر وامبَت غولپیکر نباشد، الگوهای احتمالی دیگر برای بانیپ شامل زیگوماتوروس شبیه به اسب آبی و درومورنیس، معروف به پرندهی رعدوبرق، هستند.) همچنین این احتمال وجود دارد که بانیپ بر اساس یک حیوان خاص نباشد، بلکه یک تفسیر تخیلی از استخوانهای دایناسورها و پستانداران بزرگ جثه باشد که توسط مردم بومی کشف شدهاند. این افسانه، دریچهای به دنیای باورهای بومیان استرالیا و ارتباط آنها با طبیعت باز میکند.
هیولای تروا: آیا ساموتریوم الهامبخش این موجود دریایی بوده است؟

این یکی از عجیبترین پیوندهای (احتمالی) بین اسطورههای باستانی و حیاتوحش باستانی است. هیولای تروا، همچنین به عنوان ستوس تروایی (Trojan Cetus) شناخته میشود، یک موجود دریایی بود که توسط پوزیدون، خدای دریا، احضار شد تا شهر تروا را نابود کند. در فولکلور، آمده است که این هیولا در نبرد توسط هرکول کشته شد. تنها تصویر بصری از این "هیولا" بر روی یک گلدان یونانی مربوط به قرن ششم قبل از میلاد است.
ریچارد الیس، یک زیستشناس دریایی مشهور مرتبط با موزه تاریخ طبیعی آمریکا، این فرضیه را مطرح میکند که هیولای تروا از ساموتریوم (Samotherium) الهام گرفته شده است؛ نه یک دایناسور یا یک پستاندار دریایی، بلکه یک زرافهی ماقبل تاریخ از اواخر دوران سنوزوئیک اوراسیا و آفریقا. هیچ یونانی نمیتوانست با ساموتریوم، که میلیونها سال قبل از ظهور تمدن منقرض شد، مواجه شود، اما ممکن است خالق گلدان، صاحب یک جمجمهی فسیلشده بوده است. این فرضیه، نشان میدهد که چگونه فسیلها میتوانند بر تصورات و باورهای انسانهای باستان تأثیر بگذارند.
سنگهای مار: آیا آمونیتها الهامبخش این باورهای خرافی بودهاند؟

آمونیتها (Ammonites)، نرمتنان بزرگ و مارپیچی که شبیه به ناتیلوسهای مدرن بودند (اما نیای مستقیم آنها نبودند)، زمانی یک پیوند اساسی در زنجیرهی غذایی زیر دریا بودند و بیش از 300 میلیون سال در اقیانوسهای جهان تا رویداد انقراض K/T دوام آوردند. فسیلهای آمونیت شبیه به مارهای پیچخورده هستند، و در انگلستان، سنتی وجود دارد که سنت هیلدا باعث شد هجوم مارها پیچ خورده و به سنگ تبدیل شوند و به او اجازه داد تا یک صومعه و دیر در شهر ویتبی بسازد.
نمونههای فسیلی این "سنگهای مار" آنقدر رایج هستند که کشورهای دیگر نیز اسطورههای خاص خود را ایجاد کردهاند. در یونان، گفته میشود آمونیت زیر بالش باعث ایجاد رویاهای دلپذیر میشود، و کشاورزان آلمانی ممکن است یک آمونیت را در یک سطل شیر خالی بیندازند تا گاوهای خود را متقاعد کنند که شیر تولید کنند. این باورها، نشان میدهند که چگونه مردم باستان، پدیدههای طبیعی را با داستانها و خرافات تفسیر میکردند.
اژدهایان: آیا دایناسورها الهامبخش این موجودات افسانهای بودهاند؟

همانطور که در مورد تکشاخها (به اسلاید شماره 3 مراجعه کنید) وجود دارد، افسانهی اژدها به طور مشترک در دو فرهنگ توسعه یافت: دولت-ملتهای اروپای غربی و امپراتوریهای خاور دور. با توجه به ریشههای آنها در گذشتههای دور، غیرممکن است که دقیقاً بدانیم کدام موجود یا موجودات ماقبل تاریخی الهامبخش داستانهای اژدها بودهاند. احتمالاً جمجمهها، دمها و چنگالهای فسیلشده دایناسورها نقش داشتهاند، همانطور که ببر دندانخنجری، تنبل غولپیکر و سوسمار پایشگر غولپیکر استرالیایی مگالانیانیا (Megalania) نیز نقش داشتهاند.
با این حال، این نکته قابل توجه است که چگونه بسیاری از دایناسورها و خزندگان ماقبل تاریخ در نام خود به اژدها اشاره میکنند، چه با ریشهی یونانی "draco" (Dracorex, Ikrandraco) یا ریشهی چینی "long" (Guanlong, Xiongguanlong، و بیشمار دیگر). ممکن است اژدهایان از دایناسورها الهام نگرفته باشند، اما دیرینهشناسان قطعاً از اژدهایان الهام گرفتهاند! این موضوع، نشان میدهد که اسطورهها و علم، چگونه میتوانند به یکدیگر متصل شوند و الهامبخش یکدیگر باشند.