دادائیسم چیست؟ بررسی کامل جنبش هنری دادا و آثار برجسته آن

دادائیسم، یک جنبش فلسفی و هنری در اوایل قرن بیستم بود که توسط گروهی از نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران اروپایی شکل گرفت. این جنبش اعتراضی بود علیه آنچه آنها جنگی بیمعنی و بیهدف – جنگ جهانی اول – میدانستند. دادائیستها از پوچگرایی به عنوان سلاحی تهاجمی علیه نخبگان حاکم استفاده میکردند؛ کسانی که به اعتقاد آنها در وقوع جنگ سهیم بودند.
اما برای پیروان این جنبش، دادا نه یک جنبش بود، هنرمندانش هنرمند نبودند و هنرشان هم هنر محسوب نمیشد.
نکات کلیدی درباره دادائیسم:
- جنبش دادا در اواسط دهه ۱۹۱۰ در زوریخ، توسط هنرمندان و روشنفکران پناهندهای که از پایتختهای اروپایی درگیر جنگ جهانی اول گریخته بودند، پایهگذاری شد.
- دادا از کوبیسم، اکسپرسیونیسم و فوتوریسم تأثیر پذیرفت، اما ریشه اصلی آن در خشم از جنگی ناعادلانه و بیمعنی بود.
- هنر دادا شامل موسیقی، ادبیات، نقاشی، مجسمهسازی، پرفورمنس آرت، عکاسی و عروسکگردانی میشد و هدف همه آنها برانگیختن و آزار نخبگان هنری و سیاسی بود.
تولد دادائیسم
دادا در اروپایی متولد شد که وحشت جنگ جهانی اول در آستانه خانههای شهروندان رخ میداد. هنرمندان، نویسندگان و روشنفکران بسیاری، تحت فشار ترک شهرهایی مانند پاریس، مونیخ و سن پترزبورگ، در زوریخ (واقع در سوئیس بیطرف) گرد هم آمدند؛ شهری که پناهگاهی امن برای آنها بود.
تا اواسط سال 1917، ژنو و زوریخ مملو از چهرههای جنبش آوانگارد شده بودند؛ افرادی چون هانس آرپ، هوگو بال، استفان زوایگ، تریستان تزارا، السه لاسکر-شولر و امیل لودویگ. به گفته کلر گل، نویسنده و روزنامهنگار، آنها در حال ابداع دادائیسم بودند؛ دادائیسمی که از دل بحثهای ادبی و هنری درباره اکسپرسیونیسم، کوبیسم و فوتوریسم در کافههای سوئیس بیرون میآمد. نامی که برای جنبش خود انتخاب کردند، "دادا"، ممکن است در زبان فرانسه به معنای "اسب اسباب بازی" باشد یا شاید صرفاً هجاهای بیمعنی، نامی برازنده برای هنری که ذاتاً بیمعنی است.
این نویسندگان و هنرمندان، در قالب گروهی نهچندان منسجم، از هر تریبون عمومی برای به چالش کشیدن ناسیونالیسم، عقلگرایی، مادیگرایی و هر "ایسم" دیگری که به زعم آنها در وقوع جنگی بیمعنی نقش داشت، استفاده میکردند. آنها میگفتند: "اگر جامعه در این مسیر پیش میرود، ما هیچ سهمی در آن یا سنتهایش، بهویژه سنتهای هنری، نخواهیم داشت. ما که هنرمند نیستیم، هنر غیرهنری خلق خواهیم کرد، زیرا هنر (و هر چیز دیگری در جهان) اصلاً معنایی ندارد."
ایدئولوژی دادائیسم
سه ایده اصلی در جنبش دادا وجود داشت: خودانگیختگی، نفی و پوچگرایی. این سه ایده در طیف وسیعی از آشفتگی خلاقانه بیان میشدند.
خودانگیختگی
خودانگیختگی، فریادی خشونتآمیز علیه سیستم و فراخوانی به فردیت بود. دادائیستها معتقد بودند که حتی بهترین هنرها نیز تقلیدی هستند و بهترین هنرمندان نیز به دیگران وابسته هستند. تریستان تزارا، شاعر و هنرمند پرفورمنس رومانیایی (1896–1963) نوشت: "ادبیات هرگز زیبا نیست، زیرا زیبایی مرده است؛ ادبیات باید رابطهای خصوصی بین نویسنده و خودش باشد. تنها زمانی هنر ارزشمند است که خودجوش باشد، و آن هم فقط برای خود هنرمند."
نفی
برای یک دادائیست، نفی به معنای جارو کردن و زدودن نهادهای هنری از طریق ترویج تضعیف روحیه بود. آنها میگفتند: "اخلاق به ما خیریه و ترحم داده است؛ اخلاق تزریق شکلات به رگهای همگان است. خوب بهتر از بد نیست؛ یک تهسیگار و یک چتر به اندازه خدا متعالی هستند. همهچیز اهمیتی واهی دارد؛ انسان هیچ است، همهچیز به یک اندازه بیاهمیت است؛ همهچیز بیربط است، هیچچیز مرتبط نیست."
پوچگرایی
و در نهایت، همهچیز پوچ است. همهچیز متناقض است؛ همهچیز با هارمونی مخالف است. مانیفست دادا ۱۹۱۸ تزارا، بیان رسا و قاطع این مفهوم بود:
"من یک مانیفست مینویسم و هیچ نمیخواهم، با این حال حرفهای خاصی میزنم و اصولا مخالف مانیفستها هستم، همانطور که مخالف اصولم. من این مانیفست را مینویسم تا نشان دهم مردم میتوانند در حالی که یک نفس تازه میکشند، اعمال متضاد را با هم انجام دهند. من مخالف عمل هستم: طرفدار تناقض مداوم، طرفدار تأیید هم هستم، من نه موافقم نه مخالف و توضیح نمیدهم چون از عقل سلیم متنفرم. دادا هم مثل هر چیز دیگری بیفایده است."
هنرمندان دادائیست
از هنرمندان برجسته دادا میتوان به مارسل دوشان (1887–1968، که «اشیای حاضر و آماده» او شامل یک قفسه بطری و یک بازتولید ارزان قیمت از مونالیزا با سبیل و ریش بزی بود)، ژان یا هانس آرپ (1886–1966؛ «جلوی پیراهن و چنگال»)، هوگو بال (1886–1947، کاراوان، «مانیفست دادا» و فعال در زمینه «شعر صوتی»)، امی هنینگز (1885–1948، شاعر سیار و خواننده کاباره)، تزارا (شاعر، نقاش، هنرمند پرفورمنس)، مارسل یانکو (1895–1984، لباس نمایشی اسقف)، سوفی تائوبر (1889–1943، ترکیب بیضی با نقوش انتزاعی) و فرانسیس پیکابیا (1879–1952، «اینجا، اینجا استیگلیتز، ایمان و عشق») اشاره کرد.
دسته بندی هنرمندان دادا در یک ژانر خاص دشوار است، زیرا بسیاری از آنها در زمینههای مختلفی فعالیت میکردند: موسیقی، ادبیات، مجسمهسازی، نقاشی، عروسکگردانی، عکاسی، هنر بدن و پرفورمنس آرت. برای مثال، الکساندر ساخاروف (1886–1963) رقصنده، نقاش و طراح رقص بود. امی هنینگز یک هنرمند کاباره و شاعر بود. سوفی تائوبر رقصنده، طراح رقص، طراح مبلمان و پارچه و عروسکگردان بود. مارسل دوشان نقاشی، مجسمه و فیلم ساخت و یک هنرمند پرفورمنس بود که با مفاهیم جنسیت بازی میکرد. فرانسیس پیکابیا (1879–1963) موسیقیدان، شاعر و هنرمندی بود که با نام خود ("نه پیکاسو") بازی میکرد و تصاویری از نام خود، آثاری با عنوان نام خود و امضاهایی با نام خود خلق میکرد.
سبکهای هنری هنرمندان دادا
اشیای حاضر و آماده (اشیاء یافت شدهای که دوباره به عنوان هنر تعریف میشدند)، فوتومونتاژها، کلاژهای هنری که از انواع بسیار متنوعی از مواد ساخته میشدند: همه اینها اشکال جدیدی از هنر بودند که توسط دادائیستها به عنوان راهی برای کشف و انفجار اشکال قدیمیتر و در عین حال تأکید بر جنبههای هنر یافتشده توسعه یافتند. دادائیستها وقاحتهای ملایم، شوخطبعیهای مدفوعشناسانه، جناسهای بصری و اشیاء روزمره (که نامشان به "هنر" تغییر یافته بود) را در معرض دید عموم قرار دادند. مارسل دوشان برجستهترین هنجارشکنیها را با کشیدن سبیل روی یک نسخه از مونالیزا (و نوشتن یک کلمه رکیک در زیر آن) و تبلیغ "فواره"، یک ادرارگاه امضا شده با نام "آر. مات"، که ممکن بود اصلاً کار او نباشد، انجام داد.
عموم مردم و منتقدان هنری منزجر شده بودند - که دادائیستها آن را بسیار تشویقکننده میدانستند. اشتیاق مسری بود، بنابراین این (غیر)جنبش از زوریخ به سایر نقاط اروپا و شهر نیویورک گسترش یافت. و درست زمانی که هنرمندان جریان اصلی داشتند به طور جدی به آن توجه میکردند، در اوایل دهه 1920، دادا (مطابق با ماهیت خود) منحل شد.
در یک چرخش جالب، این هنر اعتراضی - مبتنی بر یک اصل اساسی جدی - لذتبخش است. فاکتور بیمعنی بودن آن باورپذیر است. هنر دادا دمدمی مزاج، رنگارنگ، کنایهآمیز و در عین حال احمقانه است. اگر کسی نمیدانست که در واقع منطقی پشت دادائیسم وجود دارد، جالب بود که حدس بزند این آقایان هنگام خلق این آثار مشغول چه کاری بودند.
- هنرهای تجسمی
- هنر