مخلوقات نیمه انسان و نیمه حیوان در اساطیر جهانی و تأثیر آنها بر فرهنگ های مختلف

قنطورس

موجودات نیمه انسان و نیمه جانور در افسانه های تقریباً هر فرهنگی یافت می شوند. بسیاری از آن ها در دنیای غرب برای نخستین بار در داستان ها و نمایشنامه های یونان باستان، بین النهرین و مصر به نمایش درآمدند. اما شخصیت های نیمه انسان و نیمه جانور احتمالاً قدیمی تر هستند: افسانه هایی درباره اسفینکس ها، کنتورها و مینوتورها که در مراسم غذاخوری یا در آمفی تئاترها نقل می شدند، بدون شک از نسلی به نسل دیگر منتقل شده اند.

قدرت آرchetype نیمه انسان و نیمه جانور را می توان در ماندگاری داستان های مدرن مانند گرگینه ها، خون آشام ها، دکتر جکیل و آقای هاید و مجموعه ای دیگر از شخصیت های هیولا و ترس مشاهده کرد. نویسنده ایرلندی، برام استوکر (۱۸۴۷–۱۹۱۲) در سال ۱۸۹۷ "درacula" را نوشت و بیش از یک قرن بعد، تصویر خون آشام به بخشی از افسانه های مردمی تبدیل شده است.

به طرز عجیبی، نزدیک ترین واژه ای که برای توصیف نیمه انسان و نیمه جانور وجود دارد، "تراپیانترُپ" است که معمولاً به شکل لرنگ اشاره دارد، کسی که در بخشی از زمان کاملاً انسان و در بخشی دیگر کاملاً جانور است. واژه های دیگری نیز در زبان انگلیسی و دیگر زبان ها وجود دارند که خاص ترکیب ها هستند و معمولاً به موجودات افسانه ای اشاره دارند. در اینجا برخی از موجودات افسانه ای نیمه انسان و نیمه جانور از داستان های دوران های گذشته آورده شده است.

مخلوقات نیمه انسان و نیمه حیوان

کنتور

کنتور، موجود نیمه اسب و نیمه انسان در افسانه های یونانی، یکی از معروف ترین موجودات ترکیبی است. نظریه جالبی درباره منشاء کنتورها وجود دارد که آن ها در نتیجه ملاقات مردم فرهنگ مینویی، که با اسب ها آشنا نبودند، با قبایل سوارکار ایجاد شده اند و از مهارت آن ها به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و داستان هایی درباره انسان-اسب ها ساخته اند.

هرچه که منشاء آن باشد، افسانه کنتور تا دوران روم ادامه یافت، زمانی که بحث علمی بزرگی وجود داشت که آیا این موجودات واقعاً وجود دارند یا خیر—به همان شیوه ای که امروز در مورد وجود یتی بحث می شود. و کنتور در داستان گویی از آن زمان به بعد حضور داشت و حتی در کتاب ها و فیلم های هری پاتر نیز به تصویر کشیده شد.

اچیدنا

اچیدنا موجودی نیمه زن و نیمه مار در اسطوره شناسی یونانی است، جایی که به عنوان همسر مرد مار ترسناک تایفون و مادر بسیاری از وحشتناک ترین هیولاهای تمام تاریخ شناخته می شود. اولین اشاره به اچیدنا در اسطوره های یونانی هسیود به نام "تئوگونی" است که احتمالاً در حدود قرن هفتم تا هشتم قبل از میلاد نوشته شده است. برخی از محققان اعتقاد دارند که داستان های اژدها در اروپای قرون وسطی تا حدی بر اساس اچیدنا بوده اند.

هارپی

در داستان های یونانی و رومی، هارپی به عنوان پرنده ای با سر زن توصیف شده است. اولین مرجع موجود به هارپی از هسیود می آید و شاعر اوید آن را به عنوان یک و فرهنگ انسانی توصیف کرده است. در افسانه، هارپی به عنوان منبع بادهای مخرب شناخته می شود. حتی امروزه، اگر دیگران زنی را دل زده کننده بدانند، ممکن است به طور مخفیانه او را هارپی بنامند و یک فعل جایگزین برای "مزاحم شدن" "هارپ" است.

گورگون ها

گورگون ها

گورگون ها موجوداتی دیگر از اسطوره شناسی یونانی هستند که شامل سه خواهر (استنو، اوریاله و مدوسا) می شوند که در هر جنبه ای کاملاً انسان بودند—به جز اینکه موی آن ها از مارهای خروشان و hiss کنند تشکیل شده بود. این موجودات به قدری ترسناک بودند که هر کسی که به طور مستقیم به آن ها نگاه می کرد، به سنگ تبدیل می شد. شخصیت های مشابهی در اوایل قرن های داستان گویی یونانی ظاهر می شود که موجودات شبیه گورگون نیز پوست و چنگال داشتند، نه فقط موی خزنده.

برخی از مردم پیشنهاد می کنند که ترس غیر منطقی از مارها که برخی افراد از خود نشان می دهند ممکن است به داستان های وحشتناکی مانند گورگون ها مرتبط باشد.

ماندراکه

ماندراکه یک مورد نادر است که در آن یک موجود ترکیبی، ترکیبی از یک گیاه و یک انسان است. گیاه ماندراکه که دارای خاصیت عجیبی است که ریشه های آن شبیه به صورت انسان به نظر می رسند، گروه واقعی از گیاهان (جنس Mandragora) است که در منطقه مدیترانه یافت می شود. به دلیل شکل عجیب ریشه گیاه و این واقعیت که ریشه ها خواص هلوسینژیک دارند، ماندراکه وارد فولکلور انسانی شده است. در افسانه، هنگامی که این گیاه از خاک بیرون آورده می شود، فریادهای آن می تواند هر کسی را که آن را می شنود، بکشد.

طرفداران هری پاتر بی شک به یاد می آورند که ماندراکه ها در این کتاب ها و فیلم ها ظاهر می شوند. این داستان به وضوح قدرت ماندگاری دارد.

افسانه درباره ماهی گیر

ماهی گیر

اولین افسانه درباره ماهی گیر، موجودی با سر و بالاتنه زن انسانی و بدنه و دمی از ماهی، از افسانه ای از آشور باستان می آید که در آن الهه آتارگاتیس به دلیل شرم از قتل تصادفی معشوق انسانی اش، به ماهی گیر تبدیل شد. از آن زمان، ماهی گیرها در داستان ها در تمام دوره ها ظاهر شده اند و همیشه به عنوان موجودات تخیلی شناخته نمی شوند. کریستف کلمب سوگند یاد کرده بود که در سفر خود به دنیای جدید، ماهی گیرهای واقعی را دیده است، اما او به مدت طولانی در دریا بوده است.

تعدادی نسخه ایرلندی و اسکاتلندی از ماهی گیر وجود دارد که نیمه پنگوئن و نیمه زن شناخته می شود و به آن "سلکی" گفته می شود. داستان نویس دانمارکی هانس کریستین آندرسن از افسانه ماهی گیر برای روایت یک عاشقانه ناامیدکننده بین یک ماهی گیر و یک مرد انسانی استفاده کرد. داستان او در سال ۱۸۳۷ همچنین الهام بخش چندین فیلم شده است، از جمله فیلم «Splash» در سال ۱۹۸۴ به کارگردانی ران هاوارد و فیلم موفق «ماهی گیر» دیزنی در سال ۱۹۸۹.

مینوتور

در داستان های یونانی و بعدها رومی، مینوتور موجودی است که نیمه گاو و نیمه انسان است. نام آن از خداوند گاو، مینوس، که یکی از خدایان اصلی تمدن مینویی در کرت بود، و همچنین پادشاهی که قربانی هایی از جوانان آتنی طلب می کرد تا آن را تغذیه کند، گرفته شده است. معروف ترین حضور مینوتور در داستان یونانی تیزئوس است که در دل هزارتو با مینوتور مبارزه کرد تا آریادنه را نجات دهد.

مینوتور به عنوان موجودی افسانه ای همچنان پایدار مانده است و در آثار دانیته، مثل "دوزخ دانته" و ادبیات فانتزی مدرن ظاهر شده است. "هل بوی" که نخستین بار در کامیک های سال ۱۹۹۳ ظاهر شد، نسخه ای مدرن از مینوتور است. می توان گفت که شخصیت حیوانی در داستان "زیبایی و هیولا" نیز نسخه ای دیگر از همین اسطوره است.

ساتیر

ساتیر

ساتیر، موجودی که نیمه پشم و نیمه انسان است، موجودی دیگر از داستان های یونانی است. بر خلاف بسیاری از موجودات ترکیبی افسانه ای، ساتیر (یا شکل رومی آن، "فاون") خطرناک نیست—مگر شاید برای زنان انسانی، زیرا موجودی است که به صورت هوس انگیز و شوق به لذت وابسته است.

حتی امروز، اگر کسی را ساتیر بنامید به معنای این است که او به طرز شیطنت آمیزی به لذت های جسمی obsessive شده است.

اساطیر