سیلویا پلات: زندگینامه شاعر و نویسنده نامدار آمریکایی

عکس سیلویا پلات در مقابل قفسه کتاب
Bettmann / Getty Images

سیلویا پلات (۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ – ۱۱ فوریه ۱۹۶۳) شاعر، رمان‌نویس و نویسنده داستان‌های کوتاه آمریکایی بود که بیشتر به خاطر اشعار اعترافی‌اش شناخته می‌شود. این اشعار، که اغلب بازتابی از احساسات عمیق و مبارزه او با افسردگی بودند، نام او را در تاریخ ادبیات ماندگار کردند. با وجود زندگی و حرفه پر فراز و نشیب، او پس از مرگش موفق به دریافت جایزه پولیتزر شد و همچنان به عنوان شاعری محبوب و پرطرفدار مورد مطالعه قرار می‌گیرد.

نکات کلیدی درباره سیلویا پلات:

  • معروف به: شاعر و نویسنده آمریکایی
  • تولد: ۲۷ اکتبر ۱۹۳۲، بوستون، ماساچوست
  • والدین: اتو پلات و اورلیا شوبر پلات
  • مرگ: ۱۱ فوریه ۱۹۶۳، لندن، انگلستان
  • همسر: تد هیوز (ازدواج ۱۹۵۶)
  • فرزندان: فریدا و نیکلاس هیوز
  • تحصیلات: کالج اسمیت و دانشگاه کمبریج
  • آثار برگزیده: *غول* (1960)، *حباب شیشه* (1963)، *آریل* (1965)، *درختان زمستانی* (1971)، *عبور از آب* (1971)
  • جوایز: بورسیه فولبرایت (1955)، جایزه گلاسکوک (1955)، جایزه پولیتزر برای شعر (1982)
  • نقل قول معروف: "هرگز نمی‌توانم تمام کتاب‌هایی را که می‌خواهم بخوانم؛ هرگز نمی‌توانم تمام افرادی باشم که می‌خواهم و تمام زندگی‌هایی را که می‌خواهم زندگی کنم. هرگز نمی‌توانم خودم را در تمام مهارت‌هایی که می‌خواهم آموزش دهم. و چرا می‌خواهم؟ می‌خواهم تمام سایه‌ها، رنگ‌ها و تغییرات تجربیات ذهنی و جسمی ممکن در زندگی‌ام را زندگی کنم و احساس کنم. و من به طرز وحشتناکی محدود شده‌ام."

سال‌های آغازین زندگی

سیلویا پلات در بوستون، ماساچوست، متولد شد. او اولین فرزند اتو و اورلیا پلات بود. اتو، حشره‌شناسی آلمانی‌الاصل (و نویسنده کتابی درباره زنبورهای عسل) و استاد زیست‌شناسی در دانشگاه بوستون بود، در حالی که اورلیا (نام خانوادگی پیش از ازدواج: شوبر) نسل دوم آمریکایی بود که پدربزرگ و مادربزرگش از اتریش مهاجرت کرده بودند. سه سال بعد، پسرشان وارن به دنیا آمد و خانواده در سال 1936 به وینتروپ، ماساچوست نقل مکان کردند.

پلات در حالی که در آنجا زندگی می‌کرد، اولین شعر خود را در سن هشت سالگی در بخش کودکان روزنامه بوستون هرالد منتشر کرد. او به نوشتن و انتشار در چندین مجله و روزنامه محلی ادامه داد و جوایزی را برای نویسندگی و آثار هنری خود کسب کرد. پدرش در هشت سالگی بر اثر عوارض ناشی از قطع پا به دلیل دیابت درمان‌نشده درگذشت. پس از آن، اورلیا پلات کل خانواده، از جمله والدینش را به ولزلی در همان نزدیکی منتقل کرد، جایی که پلات در دبیرستان تحصیل کرد. تقریباً همزمان با فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، اولین اثر منتشر شده او در سطح ملی در مجله Christian Science Monitor به چاپ رسید.

تحصیلات و ازدواج

پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، پلات در سال 1950 تحصیلات خود را در کالج اسمیت آغاز کرد. او دانشجوی ممتازی بود و به عنوان ویراستار نشریه کالج، The Smith Review، منصوب شد. این موفقیت منجر به دوره‌ای (که در نهایت بسیار ناامیدکننده بود) به عنوان ویراستار مهمان مجله Mademoiselle در شهر نیویورک شد. تجربیات او در آن تابستان شامل ملاقات از دست رفته با دیلن توماس، شاعری که تحسینش می‌کرد، و همچنین رد شدن از سمینار نویسندگی هاروارد و آزمایش‌های اولیه‌اش با خودآزاری بود.

ساختمان آجری قرمز در کالج اسمیت
پلات در دهه 1950 در کالج اسمیت تحصیل کرد.

در این زمان، پلات مبتلا به افسردگی بالینی تشخیص داده شده بود و برای درمان آن تحت درمان با شوک الکتریکی قرار می‌گرفت. در آگوست 1953، او اولین اقدام ثبت شده خودکشی خود را انجام داد. او زنده ماند و شش ماه بعد را صرف مراقبت‌های ویژه روانپزشکی کرد. Olive Higgins Prouty، نویسنده‌ای که با موفقیت از یک فروپاشی روانی رهایی یافته بود، هزینه اقامت در بیمارستان و بورسیه‌های تحصیلی او را پرداخت و در نهایت، پلات توانست بهبود یابد، با بالاترین افتخارات از اسمیت فارغ‌التحصیل شود و بورسیه فولبرایت را برای کالج نیونهام، یکی از کالج‌های فقط دخترانه در کمبریج، دریافت کند. در سال 1955، پس از فارغ‌التحصیلی از اسمیت، او جایزه گلاسکوک را برای شعر خود به نام "دو عاشق و یک ساحل‌گرد در کنار دریای واقعی" دریافت کرد.

در فوریه 1956، پلات با تد هیوز، شاعر همکار که آثارش را تحسین می‌کرد، در حالی که هر دو در دانشگاه کمبریج بودند، ملاقات کرد. پس از یک دوره آشنایی طوفانی، که در طی آن اغلب برای یکدیگر شعر می‌نوشتند، در ژوئن 1956 در لندن ازدواج کردند. آنها تابستان را در ماه عسل خود در فرانسه و اسپانیا گذراندند، سپس در پاییز برای سال دوم تحصیل پلات به کمبریج بازگشتند، که در طی آن هر دو به شدت به طالع‌بینی و مفاهیم ماوراء الطبیعه مرتبط علاقه‌مند شدند.

در سال 1957، پس از ازدواج با هیوز، پلات و همسرش به ایالات متحده بازگشتند و پلات شروع به تدریس در اسمیت کرد. با این حال، وظایف تدریس او زمان کمی برای نوشتن واقعی برای او باقی گذاشت، که او را ناامید کرد. در نتیجه، آنها به بوستون نقل مکان کردند، جایی که پلات به عنوان پذیرشگر در بخش روانپزشکی بیمارستان عمومی ماساچوست مشغول به کار شد و در شب‌ها در سمینارهای نویسندگی به میزبانی رابرت لاول، شاعر، شرکت می‌کرد. در آنجا بود که او برای اولین بار شروع به توسعه آنچه که به سبک نویسندگی خاص او تبدیل می‌شد، کرد.

شعر اولیه (1959-1960)

  • "دو عاشق و یک ساحل گرد در کنار دریای واقعی" (1955)
  • آثار مختلف منتشر شده در: Harper’s Magazine, The Spectator, The Times Literary Supplement, The New Yorker
  • غول و اشعار دیگر (1960)

لاول به همراه آن سکستون، شاعر دیگر، پلات را تشویق کردند تا بیشتر از تجربیات شخصی‌اش در نوشته‌هایش استفاده کند. سکستون به سبک شعر اعترافی بسیار شخصی و با صدایی منحصر به فرد زنانه می‌نوشت. تأثیر او به پلات کمک کرد تا همین کار را انجام دهد. پلات شروع به بحث بازتر درباره افسردگی و حتی تلاش‌های خودکشی خود، به ویژه با لاول و سکستون کرد. او شروع به کار بر روی پروژه‌های جدی‌تر کرد و در این زمان شروع به جدی‌تر و حرفه‌ای‌تر در نظر گرفتن نوشته‌هایش کرد.

در سال 1959، پلات و هیوز سفری را در سراسر ایالات متحده و کانادا آغاز کردند. در طول سفرهای خود، مدتی را در کلنی هنرمندان Yaddo در Saratoga Springs، نیویورک گذراندند. پلات در حالی که در این کلنی بود، که به عنوان خلوتگاهی برای نویسندگان و هنرمندان عمل می‌کرد تا بدون مزاحمت از دنیای خارج به دنبال اهداف خلاقانه خود باشند و در میان سایر افراد خلاق، به آرامی احساس راحتی بیشتری نسبت به ایده‌های عجیب و تاریک‌تری که به آنها جذب می‌شد، پیدا کرد. با این وجود، او هنوز به طور کامل به مطالب عمیقاً شخصی و خصوصی که تشویق به استفاده از آنها شده بود، نپرداخته بود.

در پایان سال 1959، پلات و هیوز به انگلستان، جایی که با هم ملاقات کرده بودند، بازگشتند و در لندن ساکن شدند. پلات در آن زمان باردار بود و دخترشان، فریدا پلات، در آوریل 1960 به دنیا آمد. پلات در اوایل کار خود، به موفقیت‌هایی در زمینه انتشار دست یافت: او چندین بار در فهرست کوتاه مسابقه کتاب شاعران جوان Yale قرار گرفته بود، آثارش در Harper’s Magazine, The Spectator, و The Times Literary Supplement منتشر شده بود و قراردادی با The New Yorker داشت. در سال 1960، اولین مجموعه کامل او، غول و اشعار دیگر منتشر شد.

پلاک نوشته شده "سیلویا پلات 1932-1963 شاعر اینجا زندگی می‌کرد 1960-1961"
پلاک نشان دهنده محل اقامت پلات در انگلستان به عنوان یک میراث انگلیسی است.

غول ابتدا در انگلستان منتشر شد و با استقبال قابل توجهی روبرو شد. به ویژه صدای پلات و همچنین تسلط فنی او بر تصویرسازی و بازی با کلمات مورد تحسین قرار گرفت. همه اشعار این مجموعه قبلاً به صورت جداگانه منتشر شده بودند. در سال 1962، این مجموعه در ایالات متحده منتشر شد، جایی که با استقبال کمتری روبرو شد و انتقاداتی از کار او به دلیل بیش از حد مشتق بودن صورت گرفت.

حباب شیشه (1962-1963)

مشهورترین اثر پلات، رمان *حباب شیشه* است. این رمان تا حدودی اتوبیوگرافی بود، اما به حدی اطلاعات درباره زندگی خود او را شامل می‌شد که مادرش تلاش کرد - البته ناموفق - از انتشار آن جلوگیری کند. در واقع، رمان وقایعی از زندگی خود او را گردآوری کرده و عناصر داستانی به آن اضافه کرده بود تا وضعیت ذهنی و عاطفی او را بررسی کند.

*حباب شیشه* داستان استر، زن جوانی را روایت می‌کند که فرصتی برای کار در یک مجله در شهر نیویورک پیدا می‌کند اما با بیماری روانی دست و پنجه نرم می‌کند. این رمان به وضوح بر اساس بسیاری از تجربیات خود پلات ساخته شده است و به دو موضوعی می‌پردازد که برای پلات از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودند: سلامت روان و توانمندسازی زنان. مسائل مربوط به بیماری روانی و درمان در سراسر رمان وجود دارد و تا حدی نحوه برخورد با آن (و اینکه چگونه ممکن است خود پلات با آن مواجه شده باشد) را روشن می‌کند. این رمان همچنین به ایده جستجوی هویت و استقلال توسط زنان می‌پردازد و بر علاقه پلات به وضعیت اسفناک زنان در نیروی کار در دهه‌های 1950 و 60 تاکید می‌کند. تجربیات او در صنعت نشر او را در معرض بسیاری از زنان باهوش و سخت‌کوش قرار داد که کاملاً قادر به نویسنده و ویراستار بودن بودند، اما فقط اجازه داشتند کارهای دفتری انجام دهند.

این رمان در دوره‌ای بسیار پرآشوب در زندگی پلات به پایان رسید. در سال 1961، او دوباره باردار شد اما دچار سقط جنین شد. او چندین شعر درباره این تجربه ویرانگر نوشت. هنگامی که آنها شروع به اجاره دادن به یک زوج به نام دیوید و آسیا ویویل کردند، هیوز عاشق آسیا شد و آنها رابطه‌ای را آغاز کردند. نیکلاس، پسر پلات و هیوز در سال 1962 به دنیا آمد و بعداً در همان سال، هنگامی که پلات از رابطه شوهرش مطلع شد، این زوج از هم جدا شدند.

آثار نهایی و انتشارات پس از مرگ (1964-1981)

  • آریل (1965)
  • سه زن: مونولوگی برای سه صدا (1968)
  • عبور از آب (1971)
  • درختان زمستانی (1971)
  • نامه‌های خانه: مکاتبات 1950–1963 (1975)
  • اشعار جمع‌آوری شده (1981)
  • ژورنال‌های سیلویا پلات (1982)

پس از انتشار موفقیت‌آمیز *حباب شیشه*، پلات شروع به کار بر روی رمان دیگری با عنوان *نوردهی مضاعف* کرد. گفته می‌شود او قبل از مرگش حدود 130 صفحه از آن را نوشته بود. با این حال، پس از مرگ او، نسخه خطی ناپدید شد و آخرین محل شناخته شده آن در حدود سال 1970 گزارش شده است. نظریه‌هایی در مورد اتفاقی که برای آن افتاده است وجود دارد، اینکه آیا نابود شده، پنهان شده یا به مراقبت از شخص یا مؤسسه‌ای سپرده شده است، یا به سادگی گم شده است.

اثر نهایی واقعی پلات، *آریل*، پس از مرگ او در سال 1965، دو سال پس از مرگش منتشر شد و این انتشار بود که واقعاً شهرت و جایگاه او را تثبیت کرد. این اثر شخصی‌ترین و ویرانگرترین اثر او تا به امروز بود و به طور کامل ژانر شعر اعترافی را پذیرفت. لاول، دوست و مربی او، تأثیر بسزایی بر پلات داشت، به ویژه مجموعه *مطالعات زندگی* او. اشعار این مجموعه حاوی برخی از عناصر تاریک و نیمه اتوبیوگرافیک بود که از زندگی خود او و تجربیاتش با افسردگی و خودکشی گرفته شده بود.

تصویری از سیلویا پلات در میان خاک و برگ
عکسی از پلات که روی سنگ قبر او قرار داده شده است.

در دهه‌های پس از مرگ او، چند اثر دیگر از پلات منتشر شد. دو جلد دیگر از شعر، *درختان زمستانی* و *عبور از آب*، در سال 1971 منتشر شدند. این جلدها شامل اشعار منتشر شده قبلی و همچنین نه شعر دیده نشده از پیش نویس‌های اولیه *آریل* بود. ده سال بعد، در سال 1981، *اشعار جمع‌آوری شده* منتشر شد که شامل مقدمه‌ای از هیوز و مجموعه‌ای از شعر بود که از تلاش‌های اولیه او در سال 1956 تا زمان مرگش در سال 1963 را در بر می‌گرفت. پلات پس از مرگش جایزه پولیتزر برای شعر را دریافت کرد.

پس از مرگ او، برخی از نامه‌ها و ژورنال‌های پلات نیز منتشر شد. مادرش برخی از نامه‌ها را ویرایش و انتخاب کرد و در سال 1975 به عنوان *نامه‌های خانه: مکاتبات 1950–1963* منتشر کرد. در سال 1982، برخی از خاطرات روزانه بزرگسالی او با عنوان *ژورنال‌های سیلویا پلات*، ویرایش شده توسط فرانسیس مک کالو و با تد هیوز به عنوان سردبیر مشاور منتشر شد. در همان سال، بقیه خاطرات روزانه او توسط دانشگاه سابقش، کالج اسمیت، خریداری شد، اما هیوز از آنها خواست که دو مورد از آنها تا سال 2013، پنجاهمین سالگرد مرگ پلات، مهر و موم شوند.

سبک‌ها و مضامین ادبی

پلات عمدتاً به سبک شعر اعترافی می‌نوشت، ژانری بسیار شخصی که، همانطور که از نامش پیداست، احساسات شدید درونی را آشکار می‌کند. این ژانر اغلب بر تجربیات شدید احساسی و موضوعات تابو مانند تمایلات جنسی، بیماری روانی، تروما و مرگ یا خودکشی تمرکز دارد. پلات، همراه با دوستان و مربیانش لاول و سکستون، به عنوان یکی از الگوهای اصلی این ژانر در نظر گرفته می‌شود.

بخش اعظم نوشته‌های پلات به مضامین نسبتاً تاریک، به ویژه در مورد بیماری روانی و خودکشی می‌پردازد. اگرچه شعر اولیه او از تصاویر طبیعی بیشتری استفاده می‌کند، اما هنوز هم لحظاتی از خشونت و تصاویر پزشکی در آن دیده می‌شود. با این حال، اشعار منظره‌ای ملایم‌تر او به عنوان بخش کم‌تر شناخته شده‌ای از آثارش باقی مانده است. آثار معروف‌تر او، مانند *حباب شیشه* و *آریل*، کاملاً در مضامین شدید مرگ، خشم، ناامیدی، عشق و رستگاری غرق شده‌اند. تجربیات خود او با افسردگی و تلاش‌های خودکشی - و همچنین درمان‌هایی که برای آن تحمل کرد - به بسیاری از نوشته‌هایش رنگ می‌بخشد، اگرچه صرفاً اتوبیوگرافیک نیست.

صدای زنانه نوشته‌های پلات نیز یکی از میراث‌های اصلی او بود. خشم، اشتیاق، سرخوردگی و اندوه غیرقابل انکاری زنانه در شعر پلات وجود داشت، که در آن زمان تقریباً بی‌سابقه بود. برخی از آثار او، مانند *حباب شیشه*، به صراحت به وضعیت زنان جاه‌طلب در دهه 1950 و راه‌هایی که جامعه آنها را ناامید و سرکوب می‌کرد، می‌پردازد.

مرگ

پلات در طول زندگی خود به مبارزه با افسردگی و افکار خودکشی ادامه داد. در ماه‌های پایانی زندگی‌اش، او درگیر یک دوره افسردگی طولانی‌مدت بود که باعث بی‌خوابی جدی نیز شد. در طول چند ماه، او نزدیک به 20 پوند وزن کم کرد و علائم شدید افسردگی را برای پزشک خود توضیح داد، پزشکی که در فوریه 1963 برای او داروی ضد افسردگی تجویز کرد و ترتیبی داد تا یک پرستار مقیم داشته باشد، زیرا او قادر نبود او را برای درمان فوری‌تر در بیمارستان بستری کند.

سنگ قبر سیلویا پلات با کتیبه
سنگ قبر سیلویا پلات، با نام کامل او و یک کتیبه.

صبح روز 11 فوریه 1963، پرستار به آپارتمان رسید و نتوانست وارد شود. وقتی بالاخره با کمک یک کارگر وارد شدند، پلات را مرده یافتند. او 30 سال داشت. اگرچه آنها چندین ماه از هم جدا شده بودند، هیوز از خبر مرگ او ناراحت شد و این نقل قول را برای سنگ قبر او انتخاب کرد: "حتی در میان شعله‌های سوزان می‌توان نیلوفر آبی طلایی را کاشت." پلات در قبرستان سنت توماس حواری در هپتونستال، انگلستان به خاک سپرده شد. پس از مرگ او، رسمی شکل گرفت که در آن طرفداران پلات سنگ قبر او را با تراشیدن "هیوز" روی سنگ قبر او تخریب می‌کردند، که عمدتاً در پاسخ به انتقادها از نحوه رسیدگی هیوز به املاک و مدارک او بود. خود هیوز در سال 1998 جلدی را منتشر کرد که اطلاعات بیشتری در مورد رابطه خود با پلات فاش کرد. در آن زمان، او از سرطان ترمینال رنج می‌برد و اندکی بعد درگذشت. در سال 2009، پسرش نیکلاس هیوز نیز مانند مادرش از افسردگی رنج می‌برد و با خودکشی درگذشت.

میراث

پلات همچنان یکی از نام‌های شناخته شده در ادبیات آمریکا است و او، همراه با برخی از معاصرانش، به بازسازی و تعریف مجدد دنیای شعر کمک کرد. تصاویر و احساسات درونی در صفحات آثار او برخی از احتیاط‌ها و تابوهای زمان خود را در هم شکست و به مسائل مربوط به جنسیت و بیماری روانی که تا آن زمان به ندرت مورد بحث قرار می‌گرفت، یا حداقل با چنین صداقت بی‌رحمانه‌ای مورد بحث قرار نمی‌گرفت، روشنایی بخشید.

در فرهنگ عامه، میراث پلات گاهی اوقات به مبارزات شخصی او با بیماری روانی، اشعار غم‌انگیزتر او و مرگ نهایی او بر اثر خودکشی تقلیل می‌یابد. پلات، البته، بسیار بیشتر از این‌ها بود و کسانی که او را شخصاً می‌شناختند، او را به عنوان فردی که دائماً تاریک و بدبخت باشد، توصیف نمی‌کردند. میراث خلاقانه پلات نه تنها در آثار خود او، بلکه در فرزندانش نیز ادامه یافت: هر دو فرزند او مشاغل خلاقانه‌ای داشتند و دخترش، فریدا هیوز، در حال حاضر یک هنرمند و نویسنده شعر و کتاب‌های کودکان است.

  • ادبیات کلاسیک
  • ادبیات

ادبیات کلاسیک