هانتر اس. تامپسون: زندگی‌نامه، آثار و بنیان‌گذار روزنامه‌نگاری گونزو

هانتر اس تامپسون
Paul Harris / Getty Images

هانتر اس. تامپسون، با ظهورش در دل ضد فرهنگ اواخر دهه 1960، به عنوان نخستین چهره از نسل جدیدی از روزنامه‌نگاران شناخته شد که قواعد کهنه عینیت‌گرایی و نگارش رسمی را کنار گذاشت. سبک نگارش او، به شدت شخصی و درونی بود و او را به یک قهرمان ادبی برای بسیاری تبدیل کرد. کسانی که نثر قدرتمند و گاهی تند و تیز او را هیجان‌انگیز و خلاقانه می‌دیدند.

شیوه گزارشگری تامپسون، غوطه‌ورانه بود. او معتقد بود برای درک بهتر سوژه، باید خود را در داستان وارد کند و تجربیات سوژه را شخصا تجربه کند. اگرچه سنت‌گرایان، این سبک از روزنامه‌نگاری را خود محورانه و نزدیک‌تر به داستان‌سرایی می‌دانستند تا گزارش واقعی، اما شخصیت او که با دقت و ظرافت در طول دوران حرفه‌ای‌اش شکل گرفته بود، همچنان به عنوان نمادی ماندگار از فرهنگ دهه‌های 1960 و 1970 که درباره‌اش می‌نوشت، باقی مانده است.

اطلاعات مختصر درباره هانتر اس. تامپسون:

  • نام کامل: هانتر استاکتون تامپسون
  • شهرت: روزنامه‌نگار، نویسنده، شخصیت مشهور
  • تاریخ تولد: 18 جولای 1937، لوییویل، کنتاکی
  • والدین: ویرجینیا ری دیویسون و جک رابرت تامپسون
  • تاریخ فوت: 20 فوریه 2005، وودی کریک، کلرادو
  • همسران: ساندرا کانکلین (1963–1980)، آنیتا بیموک (2003–2005)
  • فرزند: خوان فیتزجرالد تامپسون
  • آثار برگزیده: فرشتگان جهنم: حماسه عجیب و وحشتناک باندهای موتورسواری یاغی، ترس و نفرت در لاس وگاس، خاطرات رام.
  • جمله معروف: "من این نظریه را دارم که حقیقت، هرگز در ساعات 9 تا 5 گفته نمی‌شود."

سال‌های آغازین زندگی

هانتر استاکتون تامپسون در خانواده‌ای مرفه از طبقه متوسط به دنیا آمد. در شش سالگی به همراه خانواده به محله هایلندز در لوییویل نقل مکان کردند. در سال 1952، زمانی که تامپسون 14 ساله بود، پدرش درگذشت. این واقعه تأثیر عمیقی بر مادرش گذاشت و او پس از آن برای بزرگ کردن سه پسرش، به مصرف مشروبات الکلی روی آورد.

تامپسون در کودکی ورزشکار بود، اما از همان ابتدا گرایش‌هایی ضد اقتدارگرایانه از خود نشان می‌داد. با وجود استعداد جسمانی، هرگز به هیچ تیم ورزشی سازمان‌یافته در مدرسه نپیوست. او یک کتاب‌خوان مشتاق بود و به آثار نوظهور ضد فرهنگی جک کرواک و جی. پی. دانلیوی علاقه‌مند شد. در زمان تحصیل در دبیرستان پسرانه لوییویل، به انجمن ادبی پیوست و در تهیه سالنامه مدرسه مشارکت کرد.

هانتر اس. تامپسون
هانتر اس. تامپسون. Neale Haynes/Getty Images

رفتارهای تامپسون در دوران دبیرستان به طور فزاینده‌ای بی‌مهار شد. او به مصرف مشروبات الکلی روی آورد و به یک سری شیطنت‌های رو به افزایش دست زد که به مرزهای قانون‌شکنی نزدیک می‌شد. او چندین بار دستگیر شد که اوج آن، دستگیری‌اش به جرم سرقت در سال آخر دبیرستان، در سال 1956 بود. خودرویی که او سرنشین آن بود، به یک زورگیری مرتبط شده بود. قاضی پرونده تامپسون امیدوار بود که او را تکان دهد تا رفتارش را بهبود بخشد و به او بین زندان و خدمت سربازی حق انتخاب داد. تامپسون دومی را انتخاب کرد و به نیروی هوایی پیوست. او تلاش کرد تحصیلات خود را به پایان برساند، اما مدیر دبیرستان از ارسال مدارک لازم به او خودداری کرد. در نتیجه، تامپسون هرگز به طور رسمی از دبیرستان فارغ‌التحصیل نشد.

آغاز مسیر نویسندگی (1958-1965)

  • خاطرات رام، 1998

تامپسون تا سال 1958 در نیروی هوایی خدمت کرد. پس از آن، چند سال را در نقاط مختلف کشور به دنبال کار نویسندگی گذراند و به تدریج به عنوان نویسنده‌ای با استعداد شناخته شد. مدتی را در نیویورک سیتی سپری کرد و در دوره‌هایی در دانشکده مطالعات عمومی دانشگاه کلمبیا شرکت کرد. او در مجله تایم به عنوان "پادو" استخدام شد، اما در سال 1959 از این شغل اخراج شد.

در سال 1960، تامپسون به سن خوان در پورتوریکو نقل مکان کرد تا در یک مجله ورزشی محلی مشغول به کار شود. پس از ورشکستگی مجله، تامپسون مدتی به عنوان نویسنده آزاد فعالیت کرد و دو رمان نوشت: "شاهزاده جلی‌فیش" که هرگز منتشر نشد و "خاطرات رام"، داستانی که مستقیماً از تجربیاتش در پورتوریکو الهام گرفته بود. تامپسون سال‌ها تلاش کرد تا این رمان را منتشر کند و سرانجام در سال 1998 موفق شد. پس از مدتی اقامت در آمریکای جنوبی، تامپسون در سال 1965 در سان فرانسیسکو ساکن شد. در آنجا، صحنه نوظهور مواد مخدر و موسیقی را پذیرفت و شروع به نوشتن برای روزنامه ضد فرهنگی "The Spider" کرد.

فرشتگان جهنم، آسپن، ماهنامه اسکنلان و رولینگ استون (1965-1970)

  • فرشتگان جهنم: حماسه عجیب و وحشتناک باندهای موتورسواری یاغی (1967)
  • نبرد برای آسپن (1970)
  • دربی کنتاکی منحط و فاسد است (1970)

در سال 1965، مجله "The Nation" با تامپسون تماس گرفت و از او خواست مقاله‌ای درباره باشگاه موتورسواری فرشتگان جهنم بنویسد. این مقاله در ماه مه 1965 منتشر شد و با استقبال خوبی روبرو شد. تامپسون به سرعت پیشنهادی برای گسترش مقاله به یک کتاب را پذیرفت و سال بعد را نه تنها به تحقیق و مصاحبه با اعضای فرشتگان جهنم گذراند، بلکه در واقع با آنها موتورسواری کرد و خود را در سبک زندگی آنها غرق کرد. در ابتدا، موتورسواران دوستانه رفتار می‌کردند و روابط خوب بود، اما پس از چند ماه، فرشتگان جهنم به انگیزه‌های تامپسون مشکوک شدند و او را متهم کردند که به طور ناعادلانه‌ای از رابطه‌شان سود می‌برد. باشگاه از تامپسون خواست تا هر گونه درآمد حاصل از کتاب را با آنها تقسیم کند. در یک مهمانی، مشاجره‌ای خشمگینانه بر سر این موضوع درگرفت و تامپسون به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

کتاب "فرشتگان جهنم: حماسه عجیب و وحشتناک باندهای موتورسواری یاغی" در سال 1967 منتشر شد و زمانی که تامپسون با فرشتگان موتورسواری کرد و پایان خشونت‌آمیز رابطه‌شان، عوامل مهمی در بازاریابی آن بودند. تامپسون در تور تبلیغاتی کتاب رفتارهای نامناسبی از خود نشان داد و بعداً اعتراف کرد که بیشتر اوقات مست بوده است. با این وجود، کتاب با استقبال و نقدهای خوبی روبرو شد و فروش نسبتاً خوبی داشت. این کتاب، تامپسون را به عنوان نویسنده‌ای بزرگ با حضور ملی تثبیت کرد و او شروع به فروش مقالات به نشریات مهمی مانند Esquire و Harper's کرد.

هانتر اس. تامپسون در کنفرانس مطبوعاتی
این جلسه در دانشگاه ییل برای بحث در مورد تأثیر مطبوعات بر انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. از سمت چپ تصویر: چارلز ویلر، خبرنگار ارشد BBC در ایالات متحده، ادوین دایموند، نویسنده مجله نیویورک، پروفسور دال از ییل، فرانک مانکیویچ، مدیر کمپین مک‌گاورن، هانتر تامپسون، سردبیر امور ملی رولینگ استون. Bettmann Archive / Getty Images

تامپسون خانواده خود را به شهر کوچکی در خارج از آسپن، کلرادو، منتقل کرد و از حق امتیاز کتاب برای خرید خانه‌ای استفاده کرد. تامپسون به عنوان بخشی از یک حزب سیاسی غیرمتمرکز به نام "بلیط قدرت عجیب و غریب" در سیاست محلی درگیر شد. او از جو ادواردز، وکیلی 29 ساله، برای شهرداری آسپن حمایت کرد و در سال 1970، تامپسون تصمیم گرفت برای سمت کلانتر شهرستان پیتکین، کلرادو نامزد شود. او به طور شگفت انگیزی خوب عمل کرد و با اختلاف اندکی در نظرسنجی‌ها پیشتاز بود و باعث شد نامزد جمهوری خواه برای تجمیع حمایت ضد تامپسون پشت سر نامزد دموکرات کناره گیری کند. تامپسون برای جن ونر، ناشر رولینگ استون، نامه نوشت و ونر از او دعوت کرد تا به دفتر مجله بیاید تا درباره نوشتن مطلبی در مورد این مبارزات انتخاباتی صحبت کند. تامپسون موافقت کرد و "نبرد آسپن" اولین مقاله‌ای بود که او برای این مجله نوشت و موفق‌ترین رابطه حرفه‌ای تامپسون را رقم زد. تامپسون با اختلاف اندکی در انتخابات شکست خورد و بعداً حدس زد که این مقاله باعث شده مخالفانش علیه او متحد شوند.

در همان سال، تامپسون همچنین مقاله‌ای با عنوان "دربی کنتاکی منحط و فاسد است" را در یک مجله ضد فرهنگی کوتاه مدت به نام "ماهنامه اسکنلان" منتشر کرد. تامپسون با تصویرگر رالف استدمن (که بعداً همکار طولانی مدت او شد) همکاری کرد و به خانه خود در لوییویل رفت تا دربی را پوشش دهد. تامپسون در نوشتن واقعی مقاله تعلل کرد و برای اینکه به ضرب‌الاجل خود برسد، شروع به برداشتن صفحات خام از دفترچه‌های خود و ارسال آنها به مجله کرد. قطعه به دست آمده تقریباً به طور کامل مسابقه را نادیده گرفت و به جای آن، روایتی دیوانه وار و اول شخص از فساد و مهمانی‌هایی ارائه داد که مردم محلی در اطراف مسابقه در آن شرکت می‌کردند. در بازنگری، این مقاله اولین قطعه از چیزی است که به عنوان روزنامه‌نگاری گونزو شناخته می‌شود.

گونزو (1970-1974)

  • زمزمه‌های عجیب در آزتلان (1970)
  • ترس و نفرت در لاس وگاس (1972)
  • ترس و نفرت در مسیر مبارزات انتخاباتی 72 (1972)

بیل کاردوزو، سردبیر مجله ساندی بوستون گلوب، با ارسال نامه‌ای به تامپسون، مقاله "دربی کنتاکی منحط و فاسد است" را تحسین کرد و آن را "گونزو ناب" نامید. تامپسون این اصطلاح را دوست داشت و آن را پذیرفت.

در سال 1971، مجله رولینگ استون از تامپسون خواست تا داستانی درباره مرگ روبن سالازار، روزنامه‌نگار تلویزیونی مکزیکی-آمریکایی، در جریان یک تظاهرات ضد جنگ بنویسد. در همان زمان، اسپورتس ایلاستریتد از تامپسون خواست تا یک شرح عکس کوتاه برای یک مسابقه موتورسواری که در لاس وگاس برگزار می‌شد، تهیه کند. تامپسون این دو مأموریت را با هم ترکیب کرد و یکی از منابع خود را برای مقاله سالازار (که بعداً با عنوان زمزمه‌های عجیب در آزتلان منتشر شد) به لاس وگاس برد. مقاله‌ای که او برای اسپورتس ایلاستریتد فرستاد، بسیار طولانی‌تر از مأموریت بود و رد شد، اما جن ونر از این قطعه خوشش آمد و تامپسون را تشویق کرد که به کار بر روی آن ادامه دهد.

رولینگ استون #96، نوامبر 1971
رولینگ استون #96، نوامبر 1971.

نتیجه نهایی، "ترس و نفرت در لاس وگاس"، مشهورترین اثر تامپسون بود. این کتاب در ابتدا در دو قسمت در مجله رولینگ استون در سال 1971 و سپس به صورت کتاب در سال 1972 منتشر شد. این کتاب، روزنامه‌نگاری گونزو را مدون کرد: به شدت شخصی، به طرز وحشیانه‌ای تخیلی، غرق در مصرف مواد مخدر و افراط، و در عین حال آموزنده و دقیق. تامپسون از شخصیت رائول دوک استفاده کرد و به همراه وکیل خود به لاس وگاس سفر کرد تا هم یک کنفرانس افسران مواد مخدر و هم مسابقه موتورسواری Mint 400 را که الهام بخش کمیسیون اسپورتس ایلاستریتد بود، پوشش دهد. خط اول معروف رمان، "ما جایی در نزدیکی بارستو در لبه صحرا بودیم که اثرات مواد مخدر شروع به آشکار شدن کرد"، لحن بقیه داستان توهم‌زا، پارانوئیدی و به طرز گزنده‌ای خنده‌دار را تعیین کرد که به شدت مرز بین روزنامه‌نگاری، داستان و خاطرات را محو می‌کرد. این کتاب، حس بدبینی و اندوه پیرامون شکست فزاینده و آشکار ضد فرهنگ در ایجاد هر نوع تغییر واقعی در جهان و ترش شدن فرهنگ مواد مخدر به جرم و اعتیاد را بررسی می‌کند.

"ترس و نفرت در لاس وگاس" یک موفقیت انتقادی و تجاری بود و جایگاه تامپسون را به عنوان یک نویسنده جدید بزرگ تثبیت کرد و همچنین زیبایی‌شناسی گونزو را به جهان معرفی کرد. تامپسون به کار خود برای رولینگ استون ادامه داد و برای پوشش مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری 1971 فرستاده شد. مطابق با اخلاق گونزو، تامپسون ماه‌ها به دنبال نامزدها در مسیر مبارزات انتخاباتی بود و آنچه را که به عنوان فروپاشی تمرکز حزب دموکرات می‌دید، تشریح کرد، که در نهایت به ریچارد نیکسون اجازه داد تا دوباره انتخاب شود. تامپسون از فناوری نسبتاً جدید دستگاه فکس برای رساندن سبک گونزو خود به محدودیت‌هایش استفاده کرد و اغلب صفحاتی از مطالب را درست قبل از ضرب‌الاجل خود به رولینگ استون منتقل می‌کرد.

مقالات حاصله در کتاب "ترس و نفرت در مسیر مبارزات انتخاباتی 72" گردآوری شدند. این کتاب با استقبال خوبی روبرو شد و مفهوم گونزو را به روزنامه‌نگاری سیاسی معرفی کرد و به طور قابل توجهی بر پوشش سیاسی آینده تأثیر گذاشت.

افول و آثار بعدی (1974-2004)

  • مجموعه مقالات گونزو (1979-1994)
  • بهتر از سکس: اعترافات یک معتاد سیاسی (1994)

در سال 1974، مجله رولینگ استون تامپسون را به آفریقا فرستاد تا "غرش در جنگل"، مسابقه بوکس سنگین وزن جهان بین محمد علی و جورج فورمن را پوشش دهد. تامپسون تقریباً تمام سفر را در اتاق هتل خود، مست از مواد مختلف، سپری کرد و هرگز مقاله‌ای را به مجله ارسال نکرد. در سال 1976، قرار بود تامپسون انتخابات ریاست جمهوری را برای رولینگ استون پوشش دهد، اما ونر به طور ناگهانی این مأموریت را لغو کرد و در عوض تامپسون را به ویتنام فرستاد تا پایان رسمی جنگ ویتنام را پوشش دهد. تامپسون درست زمانی رسید که سایر روزنامه‌نگاران در آشفتگی ناشی از خروج آمریکا در حال ترک بودند و ونر سپس آن مقاله را نیز لغو کرد.

این موضوع، روابط بین تامپسون و ونر را تیره کرد و آغازگر دوره طولانی انزوا و افول برای تامپسون بود. اگرچه او هر از گاهی به نوشتن مقاله برای رولینگ استون و سایر مکان‌ها ادامه داد، اما بهره‌وری او به طور قابل توجهی کاهش یافت. در همان زمان، او به طور فزاینده‌ای گوشه‌گیر شد و کمتر و کمتر از خانه خود در کلرادو خارج می‌شد.

بین سال‌های 1979 و 1994، خروجی اصلی منتشر شده او، چهار کتابی بودند که مجموعه مقالات گونزو را تشکیل می‌دهند (شکار بزرگ کوسه، 1979؛ نسل خوک: داستان‌های شرم و انحطاط در دهه 80، 1988؛ آهنگ‌های محکوم شدگان: یادداشت‌های بیشتر درباره مرگ رویای آمریکایی، 1990؛ بهتر از سکس: اعترافات یک معتاد سیاسی، 1994) که عمدتاً مقالات قدیمی‌تر، قطعات جدیدتر و مقالات شخصی را جمع‌آوری می‌کردند. با این حال، تامپسون به دنبال کردن سیاست به دقت ادامه داد و به طور وسواس‌گونه‌ای پوشش تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری سال 1992 را تماشا می‌کرد که منجر به انتخاب بیل کلینتون شد. او افکار و مشاهدات خود را در مورد این مبارزات انتخاباتی در کتاب "بهتر از سکس: اعترافات یک معتاد سیاسی" گردآوری کرد.

رمان اولیه تامپسون، "خاطرات رام"، سرانجام در سال 1998 منتشر شد. آخرین مقاله تامپسون، "Fun-Hogs در خط سبقت: ترس و نفرت، کارزار 2004" در نوامبر 2004 در رولینگ استون ظاهر شد.

تامپسون و دپ
نویسنده هانتر اس. تامپسون و بازیگر جانی دپ در مراسم امضای کتاب در Virgin Megastore، نیویورک، 1998 شرکت می‌کنند. Rose Hartman / Getty Images

زندگی شخصی

تامپسون دو بار ازدواج کرد. او در سال 1963 پس از چند سال رابطه با ساندرا کانکلین ازدواج کرد. این زوج در سال 1964 صاحب یک پسر به نام خوان فیتزجرالد تامپسون شدند. آنها در سال 1980 از هم جدا شدند. در سال 2000، تامپسون با آنیتا بیموک آشنا شد و در سال 2003 با او ازدواج کرد.

مرگ

هانتر اس. تامپسون در 20 فوریه 2005 با شلیک گلوله به سر خود، خودکشی کرد. او 67 سال داشت. پسرش خوان و خانواده اش در خانه بودند. آنیتا در خانه نبود و زمانی که تامپسون به خود شلیک کرد، با او تلفنی صحبت می کرد. دوستان و خانواده، تامپسون را به دلیل سن و وخامت سلامتی اش افسرده توصیف کردند. جانی دپ، دوست تامپسون و بازیگر مشهور، ترتیب داد تا خاکستر تامپسون طبق خواسته او با شلیک توپ به هوا پرتاب شود. مراسم تشییع جنازه در 20 اوت 2005 برگزار شد و گزارش شده است که هزینه آن 3 میلیون دلار برای این بازیگر داشته است.

میراث

تامپسون به عنوان خالق ژانری به نام روزنامه‌نگاری گونزو شناخته می‌شود. یک تکنیک گزارش‌نویسی که مشاهدات شخصی، انگیزه‌ها و افکار نویسنده را مستقیماً در رویدادی که پوشش داده می‌شود، تزریق می‌کند. گونزو با یک سبک نوشتاری بسیار شخصی (برخلاف سبک سنتی عینی که توسط روزنامه‌نگاران استفاده می‌شود) و عناصر داستانی و گمانه‌زنی مشخص می‌شود. اغلب، موضوع اصلی نوشته، به بخش کوچکی از آن تبدیل می‌شود و بیشتر به عنوان سکوی پرتابی برای ورود به مضامین بزرگتری که نویسنده می‌خواهد بررسی کند، مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، مقاله "دربی کنتاکی منحط و فاسد است" اثر تامپسون، بیشتر به رفتار و منش اخلاقی افرادی که در دربی کنتاکی شرکت می‌کنند، می‌پردازد تا خود رویداد ورزشی، علی‌رغم اینکه مسابقه دلیل نوشتن مقاله است.

او همچنین یک نماد فرهنگی برجسته بود و ارتباط نزدیکی با ضد فرهنگ اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 داشت. تصویر بصری تامپسون با عینک آفتابی ری بن و سیگار با یک گیره بلند، همچنان به سرعت قابل تشخیص است.

  • بیوگرافی
  • ادبیات

بیوگرافی