آگوست ویلسون: زندگینامه نمایشنامهنویس بزرگ و خالق "حصارها"

آگوست ویلسون، نمایشنامهنویس برجسته و برنده جوایز متعدد، در زمان حیات خود طرفداران بسیاری داشت. اما پس از اکران فیلم اقتباسی از نمایشنامه "حصارها" (Fences) در سال 2016، توجه به آثار او بار دیگر اوج گرفت. این فیلم تحسینشده، نه تنها برای بازیگرانش ویولا دیویس و دنزل واشنگتن (که کارگردانی آن را نیز بر عهده داشت) افتخارات زیادی کسب کرد، بلکه مخاطبان جدیدی را با آثار ویلسون آشنا ساخت.
ویلسون در هر یک از نمایشنامههای خود، نورافکن را بر زندگی طبقه کارگر آفریقایی-آمریکایی متمرکز میکرد؛ قشری که اغلب در جامعه نادیده گرفته میشدند. این زندگینامه به بررسی تاثیر دوران کودکی و تجربیات شخصی ویلسون بر شکلگیری آثار برجستهاش میپردازد. او با قلم توانمند خود، داستانهای این افراد را به شکلی تاثیرگذار و ماندگار به تصویر کشید و به آنها صدایی رسا در دنیای هنر بخشید. آثار آگوست ویلسون دریچهای به سوی درک عمیقتر زندگی و چالشهای پیش روی آفریقایی-آمریکاییها در قرن بیستم است.
سالهای نخستین زندگی و تاثیرات آن بر آگوست ویلسون
آگوست ویلسون در 27 آوریل 1945 در محلهای فقیرنشین به نام "هیل دیستریکت" در پیتسبورگ به دنیا آمد؛ محلهای که عمدتاً ساکنان سیاهپوست داشت. او در بدو تولد نام پدرش، فردریک آگوست کیتل، را داشت. پدرش مهاجری آلمانی بود که به مصرف الکل و تندخویی شهرت داشت. مادرش، دیزی ویلسون، زنی آفریقایی-آمریکایی بود که به پسرش آموخت در برابر بیعدالتی ایستادگی کند. با این حال، والدینش از یکدیگر جدا شدند و این نمایشنامهنویس بعدها نام خانوادگی خود را به نام خانوادگی مادرش تغییر داد، زیرا او اصلیترین مراقبش بود. پدرش نقش ثابتی در زندگی او نداشت و در سال 1965 درگذشت.
آگوست ویلسون در دوران تحصیل در مدارسی که تقریباً تماماً سفیدپوست بودند، با تبعیض نژادی شدیدی روبرو شد و احساس بیگانگی ناشی از آن، در نهایت او را در سن 15 سالگی به ترک تحصیل واداشت. ترک تحصیل به معنای دست کشیدن ویلسون از آموزش نبود. او تصمیم گرفت با مراجعه مرتب به کتابخانه محلی و مطالعه بیوقفه کتابها، خود را آموزش دهد. این آموزش خودآموخته برای ویلسون ثمربخش بود و او به همین واسطه موفق به دریافت مدرک دیپلم دبیرستان شد. از طرف دیگر، او درسهای مهم زندگی را با گوش دادن به داستانهای آفریقایی-آمریکاییها، عمدتاً بازنشستگان و کارگران یقهآبی، در هیل دیستریکت آموخت. این تجربیات نقش بسزایی در شکلگیری دیدگاه و آثار وی ایفا کردند.
آغاز نویسندگی و شکوفایی استعداد آگوست ویلسون
در 20 سالگی، ویلسون تصمیم گرفت شاعر شود، اما سه سال بعد به تئاتر علاقهمند شد. در سال 1968، او و دوستش راب پنی، تئاتر "افقهای سیاه در هیل" را تأسیس کردند. این گروه تئاتری که مکانی برای اجرا نداشت، نمایشهای خود را در مدارس ابتدایی به روی صحنه میبرد و با جمعآوری رهگذران در بیرون از سالن، درست قبل از شروع نمایشها، بلیطهایی به قیمت فقط 50 سنت میفروخت.
علاقه ویلسون به تئاتر کم شد و تا زمانی که در سال 1978 به سنت پل، مینه سوتا نقل مکان کرد و شروع به اقتباس داستانهای عامیانه بومیان آمریکا برای نمایشنامههای کودکان نکرد، علاقهاش به این هنر دوباره زنده نشد. در شهر جدیدش، او شروع به یادآوری زندگی قدیمی خود در هیل دیستریکت کرد و تجربیات ساکنان آنجا را در نمایشی به تصویر کشید که به "جیتنی" تبدیل شد. با این حال، اولین نمایشنامه ویلسون که به طور حرفهای به روی صحنه رفت، "بارت سیاه و تپههای مقدس" بود، که او با کنار هم قرار دادن چندین شعر قدیمی خود نوشت.
لوید ریچاردز، اولین کارگردان سیاهپوست برادوی و رئیس دانشکده نمایش ییل، به ویلسون کمک کرد تا نمایشنامههایش را اصلاح کند و شش مورد از آنها را کارگردانی کرد. ریچاردز مدیر هنری تئاتر رپرتوری ییل و رئیس کنفرانس نمایشنامهنویسان یوجین اونیل در کانکتیکات بود، جایی که ویلسون اثری را ارائه کرد که او را به یک ستاره تبدیل کرد: "ته سیاه ما رینی". ریچاردز به ویلسون در مورد این نمایشنامه راهنمایی داد و در سال 1984 در تئاتر رپرتوری ییل افتتاح شد. نیویورک تایمز این نمایشنامه را "روایتی سوزناک از درون درباره آنچه نژادپرستی سفید با قربانیان خود میکند" توصیف کرد. این نمایشنامه که در سال 1927 اتفاق میافتد، به تشریح رابطه پر فراز و نشیب بین یک خواننده بلوز و یک نوازنده ترومپت میپردازد.
در سال 1984، "حصارها" به نمایش درآمد. این نمایشنامه که در دهه 1950 اتفاق میافتد، تنش بین یک بازیکن سابق لیگهای سیاهپوستان بیسبال که به عنوان رفتگر کار میکند و پسری که او نیز رویای یک حرفه ورزشی را در سر دارد، را روایت میکند. ویلسون برای این نمایشنامه جایزه تونی و جایزه پولیتزر را دریافت کرد. این نمایشنامهنویس "حصارها" را با "جو ترنر بیا و برو" دنبال کرد که در یک پانسیون در سال 1911 اتفاق میافتد.
از دیگر آثار کلیدی ویلسون میتوان به "درس پیانو" اشاره کرد، داستان خواهر و برادرهایی که بر سر یک پیانوی خانوادگی در سال 1936 با یکدیگر مبارزه میکنند. او برای این نمایشنامه در سال 1990 دومین جایزه پولیتزر خود را دریافت کرد. ویلسون همچنین "دو قطار در حال حرکت"، "هفت گیتار"، "کینگ هدلی دوم"، "جواهر اقیانوس" و "رادیو گلف"، آخرین نمایشنامه خود را نوشت. بیشتر نمایشنامههای او اولین نمایش خود را در برادوی داشتند و بسیاری از آنها موفقیتهای تجاری کسب کردند. به عنوان مثال، "حصارها" در یک سال 11 میلیون دلار درآمد داشت، که در آن زمان یک رکورد برای یک تولید غیر موزیکال برادوی محسوب میشد.
تعدادی از افراد مشهور در آثار او به ایفای نقش پرداختند. ووپی گلدبرگ در سال 2003 در احیای "ته سیاه ما رینی" بازی کرد، در حالی که چارلز اس. داتون در هر دو نسخه اصلی و احیا شده ایفای نقش کرد. از دیگر بازیگران مشهوری که در تولیدات ویلسون ظاهر شدهاند میتوان به اس. پاتا مرکرسون، آنجلا باست، فیلیسیا رشاد، کورتنی بی. ونس، لارنس فیشبرن و ویولا دیویس اشاره کرد.
در مجموع، ویلسون برای نمایشنامههای خود هفت جایزه حلقه منتقدان درام نیویورک دریافت کرد.
هنر برای تغییر اجتماعی: نقش آگوست ویلسون در بازتاب زندگی سیاهپوستان
هر یک از آثار ویلسون، مبارزات طبقه فرودست سیاهپوست را به تصویر میکشد؛ از کارگران نظافت گرفته تا خدمتکاران، رانندگان و مجرمان. نمایشنامههای او که دهههای مختلف قرن بیستم را در بر میگیرند، به بیصدایان صدا میبخشند. این آثار آشفتگیهای شخصی حاشیهنشینان را به نمایش میگذارند؛ رنجهایی که به دلیل نادیده گرفته شدن انسانیتشان توسط کارفرمایان، غریبهها، اعضای خانواده و به طور کلی جامعه آمریکا، متحمل میشوند.
در حالی که نمایشنامههای او داستانهای یک جامعه سیاهپوست فقیر را روایت میکنند، جذابیت جهانی نیز دارند. تماشاگر میتواند با شخصیتهای ویلسون همانطور ارتباط برقرار کند که با قهرمانان آثار آرتور میلر. اما نمایشنامههای ویلسون به دلیل سنگینی احساسی و تغزلشان متمایز هستند. این نمایشنامهنویس نمیخواست میراث بردهداری و قوانین جیم کرو و تأثیر آنها بر زندگی شخصیتهایش را نادیده بگیرد. او معتقد بود که هنر سیاسی است، اما نمایشنامههای خود را صریحاً سیاسی نمیدانست.
ویلسون در مصاحبهای با نشریه "پاریس ریویو" در سال 1999 گفت: "من فکر میکنم نمایشنامههای من به (آمریکاییهای سفیدپوست) روشی متفاوت برای نگاه کردن به آمریکاییهای سیاهپوست ارائه میدهند. به عنوان مثال، در 'حصارها' آنها یک رفتگر را میبینند، فردی که واقعاً به او نگاه نمیکنند، اگرچه هر روز یک رفتگر را میبینند. با نگاه کردن به زندگی تروی، سفیدپوستان متوجه میشوند که محتوای زندگی این رفتگر سیاهپوست تحت تأثیر همان چیزها قرار دارد - عشق، افتخار، زیبایی، خیانت، وظیفه. تشخیص اینکه این چیزها به همان اندازه بخشی از زندگی او هستند که بخشی از زندگی آنها، میتواند بر نحوه تفکر و برخورد آنها با سیاهپوستان در زندگیشان تأثیر بگذارد."
بیماری و درگذشت آگوست ویلسون
آگوست ویلسون در 2 اکتبر 2005، در سن 60 سالگی، بر اثر سرطان کبد در بیمارستانی در سیاتل درگذشت. او تا یک ماه قبل از مرگش، اعلام نکرده بود که از این بیماری رنج میبرد. همسر سومش، طراح لباس کانستانزا رومرو، سه دختر (یکی از رومرو و دو نفر از همسر اولش) و چندین خواهر و برادر از او به یادگار ماندند.
پس از تسلیم شدن ویلسون در برابر سرطان، این نمایشنامهنویس همچنان مورد تجلیل قرار گرفت. تئاتر ویرجینیا در برادوی اعلام کرد که نام ویلسون را یدک خواهد کشید. تابلوی جدید آن دو هفته پس از مرگ او نصب شد. این اقدام، ادای احترامی به میراث ماندگار و تاثیرگذار ویلسون در دنیای هنر بود.
- بیوگرافی