تد باندی: از دستگیری تا فرار و سرانجام دستگیری دوباره

تد باندی
Bettmann / Getty

در قسمت‌های قبلی زندگی تد باندی، به دوران کودکی پرآشوب، رابطه‌اش با مادر، سال‌های نوجوانی آرام و جذاب، دختری که قلبش را شکست، دوران دانشجویی و آغاز تبدیل شدنش به یک قاتل زنجیره‌ای پرداختیم. در این بخش، به بررسی سقوط و پایان زندگی تد باندی می‌پردازیم. با ما همراه باشید تا از دستگیری، فرارها، جنایات هولناک و اعدام این قاتل زنجیره‌ای مشهور بیشتر بدانید.

اولین دستگیری تد باندی

در آگوست سال 1975، پلیس در پی ارتکاب یک تخلف رانندگی، قصد متوقف کردن تد باندی را داشت. اما تلاش او برای فرار با خاموش کردن چراغ‌های ماشین و عبور با سرعت از علائم ایست، شک پلیس را برانگیخت. پس از توقف، خودروی فولکس‌واگن او مورد بازرسی قرار گرفت و پلیس دستبند، تبر یخ‌شکن، میله‌ی اهرم، جوراب شلواری زنانه با سوراخ‌هایی برای چشم و دیگر وسایل مشکوک را کشف کرد. همچنین، صندلی جلوی سمت شاگرد خودرو نیز مفقود شده بود. در نهایت، تد باندی به ظن سرقت دستگیر شد.

پلیس، وسایل کشف شده در خودروی باندی را با توصیفاتی که کارول دارونچ از خودروی مهاجمش ارائه کرده بود، مقایسه کرد. دستبندهایی که به مچ دست او زده شده بود، از همان نوع دستبندهایی بود که در اختیار باندی قرار داشت. پس از آنکه دارونچ، باندی را در یک ردیف شناسایی انتخاب کرد، پلیس احساس کرد شواهد کافی برای متهم کردن او به آدم‌ربایی ناموفق را در اختیار دارد. مقامات همچنین اطمینان داشتند که فرد مسئول موج قتل‌های سه‌گانه‌ای را که بیش از یک سال به طول انجامیده بود، دستگیر کرده‌اند.

دو فرار تد باندی از زندان

در فوریه سال 1976، باندی به جرم آدم‌ربایی ناموفق کارول دارونچ محاکمه شد و پس از صرف‌نظر کردن از حق محاکمه با هیئت منصفه، گناهکار شناخته و به 15 سال زندان محکوم شد. در این مدت، پلیس در حال بررسی ارتباط بین باندی و قتل‌های کلرادو بود. بر اساس صورت‌حساب‌های کارت اعتباری او، باندی در اوایل سال 1975 در منطقه‌ای حضور داشت که چندین زن در آنجا ناپدید شده بودند. در اکتبر سال 1976، باندی به قتل کارین کمپبل متهم شد.

باندی برای محاکمه از زندان یوتا به کلرادو منتقل شد. دفاع از خود به عنوان وکیل، این امکان را به او می‌داد که بدون پابند در دادگاه حاضر شود و آزادانه از دادگاه به کتابخانه حقوقی داخل ساختمان رفت‌وآمد کند. باندی در مصاحبه‌ای در حالی که نقش وکیل خود را ایفا می‌کرد، گفت: «بیش از هر زمان دیگری، به بی‌گناهی خود ایمان دارم.» در ژوئن سال 1977، در جریان یک جلسه دادرسی پیش از محاکمه، او با پریدن از پنجره کتابخانه حقوقی فرار کرد. یک هفته بعد دستگیر شد.

در تاریخ 30 دسامبر 1977، باندی دوباره از زندان فرار کرد و خود را به تالاهاسی، فلوریدا رساند. او در آنجا آپارتمانی را در نزدیکی دانشگاه ایالتی فلوریدا به نام کریس هاگن اجاره کرد. زندگی دانشگاهی چیزی بود که باندی با آن آشنا بود و از آن لذت می‌برد. او با استفاده از کارت‌های اعتباری دزدیده شده، غذا می‌خرید و هزینه‌های خود را در بارهای محلی دانشگاه پرداخت می‌کرد. وقتی حوصله‌اش سر می‌رفت، وارد سالن‌های سخنرانی می‌شد و به سخنرانان گوش می‌داد. فقط مسئله زمان بود تا هیولای درون باندی دوباره سر برآورد.

قتل‌های خوابگاه دانشجویی

در شنبه 14 ژانویه 1978، باندی به خوابگاه دانشجویی Chi Omega در دانشگاه ایالتی فلوریدا وارد شد و دو زن را با ضربات چوب و خفه کردن به قتل رساند. او به یکی از قربانیان تجاوز کرد و به طرز وحشیانه‌ای باسن و نوک سینه‌اش را گاز گرفت. دو نفر دیگر را نیز با چوب مورد ضرب و شتم قرار داد. آن‌ها جان سالم به در بردند که بازرسان آن را به حضور هم اتاقی‌شان، نیتا نیری، نسبت دادند. نیتا به خانه بازگشت و قبل از اینکه باندی بتواند دو قربانی دیگر را بکشد، او را متوقف کرد.

نیتا نیری حدود ساعت 3 صبح به خانه رسید و متوجه شد که در ورودی خانه نیمه‌باز است. هنگام ورود، صدای قدم‌های عجولانه‌ای را شنید که از طبقه بالا به سمت راه پله می‌رفت. او در یک درگاه پنهان شد و دید که مردی با کلاه آبی و در حالی که یک تکه چوب در دست دارد، از خانه خارج می‌شود. در طبقه بالا، هم اتاقی‌هایش را پیدا کرد. دو نفر مرده بودند و دو نفر دیگر به شدت زخمی شده بودند. همان شب، زن دیگری مورد حمله قرار گرفت و پلیس یک ماسک را روی زمین او پیدا کرد که کاملاً مشابه ماسکی بود که بعداً در خودروی باندی کشف شد.

دستگیری مجدد باندی

در 9 فوریه 1978، باندی بار دیگر دست به قتل زد. این بار قربانی کیمبرلی لیچ 12 ساله بود که او را ربوده و سپس مثله کرد. در عرض یک هفته پس از ناپدید شدن کیمبرلی، باندی در پنساکولا به دلیل رانندگی با یک وسیله نقلیه مسروقه دستگیر شد. بازرسان شاهدانی عینی داشتند که باندی را در خوابگاه و مدرسه کیمبرلی شناسایی کردند. آن‌ها همچنین شواهد فیزیکی داشتند که او را به سه قتل مرتبط می‌کرد، از جمله قالبی از آثار گازگرفتگی که روی بدن قربانی خوابگاه دانشجویی پیدا شده بود.

باندی، که هنوز فکر می‌کرد می‌تواند از حکم گناهکار تبرئه شود، پیشنهاد مصالحه را رد کرد. طبق این پیشنهاد، او در ازای سه حکم 25 ساله، به قتل دو زن خوابگاهی و کیمبرلی لافوش اعتراف می‌کرد.

پایان کار تد باندی

در 25 ژوئن 1979، باندی در فلوریدا به جرم قتل زنان خوابگاهی محاکمه شد. این محاکمه به صورت تلویزیونی پخش شد و باندی، هر از گاهی که به عنوان وکیل خود عمل می کرد، برای جلب توجه رسانه ها نمایش اجرا می کرد. باندی در هر دو مورد اتهام قتل گناهکار شناخته شد و به دو بار اعدام با صندلی الکتریکی محکوم شد.

در 7 ژانویه 1980، باندی به جرم قتل کیمبرلی لیچ محاکمه شد. این بار او به وکلای خود اجازه داد که از او نمایندگی کنند. آنها تصمیم گرفتند که به جنون متوسل شوند، تنها دفاعیه احتمالی با توجه به حجم شواهدی که دولت علیه او داشت.

رفتار باندی در این محاکمه بسیار متفاوت از محاکمه قبلی بود. او دچار خشم می شد، روی صندلی خود خم می شد و گاهی اوقات نگاه دوستانه اش با نگاهی ترسناک جایگزین می شد. باندی گناهکار شناخته شد و سومین حکم اعدام خود را دریافت کرد.

در مرحله صدور حکم، باندی با فراخواندن کارول بون به عنوان شاهد، همه را شگفت زده کرد و در حالی که او روی سکوی شهادت بود با او ازدواج کرد. بون به بی گناهی باندی اعتقاد داشت. او بعداً فرزند باندی، یک دختر کوچک را به دنیا آورد که باندی او را بسیار دوست داشت. بون پس از این که متوجه شد باندی مقصر جنایات وحشتناکی است که به او متهم شده است، از او طلاق گرفت.

پس از درخواست های تجدید نظر بی پایان، آخرین تعلیق اعدام باندی در 17 ژانویه 1989 بود. قبل از اعدام، باندی جزئیات قتل بیش از 50 زن را به بازرس ارشد دادستان کل ایالت واشنگتن، دکتر باب کپل، ارائه داد. او همچنین اعتراف کرد که سرهای برخی از قربانیان خود را در خانه نگهداری می کرده است و با برخی از قربانیان خود نکروفیلیا داشته است. او در آخرین مصاحبه خود، قرار گرفتن در معرض پورنوگرافی در سنین پایین را محرک وسواس های قاتلانه خود دانست.

بسیاری از کسانی که مستقیماً با باندی در ارتباط بودند معتقد بودند که او حداقل 100 زن را به قتل رسانده است.

اعدام تد باندی طبق برنامه در میان فضایی کارناوال مانند در خارج از زندان انجام شد. گزارش شده است که او شب را به گریه و دعا گذراند و زمانی که به اتاق اعدام برده شد، چهره اش عبوس و خاکستری بود. هیچ نشانه ای از باندی کاریزماتیک سابق وجود نداشت.

هنگامی که او به اتاق اعدام منتقل شد، چشمانش به دنبال 42 شاهد می گشت. پس از بسته شدن روی صندلی الکتریکی، شروع به زمزمه کرد. هنگامی که سوپرتینت توم بارتون از او پرسید که آیا حرف آخر دارد، صدای باندی شکست و گفت: «جیم و فرد، می‌خواهم عشقم را به خانواده و دوستانم برسانید.»

جیم کولمن، که یکی از وکلای او بود، سرش را تکان داد، همانطور که فرد لارنس، وزیر متدیست که تمام شب با باندی دعا کرده بود، این کار را کرد.

هنگامی که برای اعدام آماده می شد، سر باندی خم شد. پس از آماده شدن، 2000 ولت برق به بدن او وارد شد. دست ها و بدنش سفت شدند و دود از پای راستش بلند شد. سپس دستگاه خاموش شد و باندی برای آخرین بار توسط پزشک معاینه شد.

در 24 ژانویه 1989، تئودور باندی، یکی از بدنام ترین قاتلان تمام دوران، در ساعت 7:16 صبح در حالی که جمعیت بیرون فریاد می زدند، "بسوز، باندی، بسوز!" درگذشت.

  • جنایت و جنایتکاران