ترسناکترین داستانهای پریان: وقتی کودکی رنگ خون میگیرد!

امروزه، وقتی صحبت از داستانهای پریان میشود، ناخودآگاه ذهنمان به سمت موجودات مهربان جنگلی، دختران معصوم و از همه مهمتر، پایانهای خوش و سعادتمندانه پرواز میکند. اما حقیقت این است که تا پیش از دوران ویکتوریا، یعنی حدود 150 سال پیش، اغلب داستانهای کودکانه تاریک، خشن و مملو از اشارات جنسی بودند؛ اشاراتی که البته برای یک کودک شش ساله قابل درک نبود!
در این میان، شش داستان پریان کلاسیک و البته بهشدت آزاردهنده وجود دارند که بعید است به این زودیها شاهد اقتباس آنها توسط کمپانی دیزنی باشیم. داستانهایی که ریشه در فرهنگ فولکلور دارند و چهرهی دیگری از ادبیات کودک را به نمایش میگذارند.
خورشید، ماه و تالیا: زیبای خفتهای که هرگز به خواب نرفت
این نسخه اولیه از داستان «زیبای خفته» که در سال 1634 منتشر شده، بیشتر شبیه یک قسمت قرون وسطایی از برنامههای جنجالی تلویزیونی است! تالیا، دختر یکی از بزرگان، هنگام ریسندگی کتان، خار میخورد و بیهوش میشود. پادشاهی که از آن حوالی میگذشته، به ملک او برمیخورد و در حالی که تالیا در خواب است، به او تجاوز میکند (در نسخه ایتالیایی این عبارت لطیفتر بیان شده: "او را در آغوش گرفت و به تختخواب برد، جایی که اولین میوههای عشق را چید"). تالیا در همان حالت کما، دوقلو به دنیا میآورد و ناگهان از خواب بیدار میشود و نام آنها را "خورشید" و "ماه" میگذارد. همسر پادشاه، خورشید و ماه را میرباید و به آشپزش دستور میدهد آنها را کباب کند و برای پدرشان سرو کند. وقتی آشپز امتناع میکند، ملکه تصمیم میگیرد تالیا را در آتش بسوزاند. پادشاه مداخله میکند، همسرش را به درون شعلهها میاندازد و او، تالیا و دوقلوها تا ابد به خوبی و خوشی زندگی میکنند. این داستان ترسناک، روایتی متفاوت از قصه زیبای خفته است.
ضیافت عجیب: وقتی سوسیسها به جان هم میافتند!
«یک سوسیس خونی، یک سوسیس جگر را برای شام به خانهاش دعوت کرد، و سوسیس جگر با خوشحالی پذیرفت. اما وقتی از آستانه خانه سوسیس خونی عبور کرد، چیزهای عجیب زیادی دید: یک جارو و یک بیل که در پلهها با هم میجنگیدند، یک میمون با زخمی روی سرش، و خیلی چیزهای دیگر...» چگونه ممکن است سازندگان دیزنی از این قصه آلمانی عجیب و غریب غافل شده باشند؟ خلاصه اینکه، سوسیس جگر به سختی با پوست سالم از دست سوسیس خونی فرار میکند، در حالی که سوسیس خونی با چاقو او را در پلهها تعقیب میکند. فقط کافیست یک صحنه رقص و آواز به آن اضافه کنید، تا 90 دقیقه سرگرمی بیمغز داشته باشید! این داستان پریان نشان می دهد که حتی غذاها هم می توانند درگیر داستان های ترسناک شوند.
پنتا دستبریده: داستانی از خشونت، اتهام و رهایی
هیچچیز مانند یک رابطهی نامشروع و حیوانی نمیتواند به یک داستان پریان خستهکننده، هیجان ببخشد. قهرمان داستان «پنتا دستبریده» خواهر پادشاهی است که به تازگی همسرش را از دست داده است. او به جای تسلیم شدن در برابر خواستههای نامشروع برادرش، دستان خود را قطع میکند. پادشاه رانده شده، پنتا را در یک صندوق میاندازد و به دریا میاندازد، اما او توسط پادشاه دیگری نجات داده میشود، که او را ملکه خود میکند. در حالی که شوهر جدیدش در دریا به سر میبرد، پنتا بچهدار میشود، اما یک زن ماهیفروش حسود به پادشاه خبر میدهد که همسرش به جای فرزند، یک تولهسگ به دنیا آورده است. در نهایت، پادشاه به خانه بازمیگردد، متوجه میشود که او یک پسر دارد نه یک حیوان خانگی، و دستور میدهد زن ماهیفروش را در آتش بسوزانند. متأسفانه، هیچ فرشتهی مهربانی در پایان داستان ظاهر نمیشود تا دستان پنتا را به او بازگرداند، بنابراین عبارت «و همه به خوبی و خوشی زندگی کردند» احتمالاً در این داستان ترسناک صدق نمیکند. این قصه فولکلور، نمونهای از ادبیات تاریک است.
کک: حشرهای غولپیکر و شرط ازدواج شاهزاده!
در کلاسهای نویسندگی خلاق، به دانشجویان آموزش داده میشود که داستانهای خود را با یک فرضیه تکاندهنده و نیازمند توضیح آغاز کنند، به طوری که خواننده را به اعماق داستان بکشاند. در داستان «کک»، پادشاه به این حشرهی موذی آنقدر غذا میدهد تا به اندازهی یک گوسفند شود. سپس، او پروژهی علمی خود را پوست میکند و به هر کسی که بتواند حدس بزند این پوست متعلق به چه حیوانی است، وعدهی ازدواج با دخترش را میدهد. شاهزاده خانم سر از خانهی یک غول درمیآورد، غولی که لاشهی مردان را برای شام کباب میکند. او سپس توسط هفت نیمهغول با مهارتهایی متنوع نجات داده میشود، نیمهغولهایی که میتوانند دریاهایی پر از کف صابون و مزارعی پر از تیغ ایجاد کنند. تا پیش از انتشار رمان «مسخ» اثر فرانتس کافکا ("وقتی گرگور سامسا یک صبح از خوابی ناآرام بیدار شد، متوجه شد که در تخت خود به یک حشرهی هیولایی تبدیل شده است") یک حشرهی غولپیکر نقشی چنین محوری و در عین حال چنین حاشیهای در یک داستان پریان اروپایی ایفا نکرده بود. این داستان عجیب، مرزهای ادبیات فانتزی را در مینوردد.
آشنپوتل: سیندرلایی با چاشنی خشونت و انتقام
داستان پریان «سیندرلا» در طول 500 سال گذشته تغییرات زیادی کرده است، اما هیچکدام به اندازهی نسخهای که توسط برادران گریم منتشر شده، آزاردهنده نیست. بیشتر تغییرات در «آشنپوتل» جزئی هستند (یک درخت سحرآمیز به جای مادربزرگ پری، یک جشنواره به جای یک مهمانی مجلل)، اما در پایان داستان همهچیز واقعاً عجیب میشود: یکی از خواهران ناتنی شیطانی قهرمان داستان، عمداً انگشتان پایش را قطع میکند تا بتواند کفش شیشهای سحرآمیز را بپوشد، و دیگری پاشنه پای خود را میبرد. پادشاه به نوعی متوجهی خون میشود، سپس به آرامی کفش را به پای آشنپوتل میکند و او را به عنوان همسرش برمیگزیند. در پایان مراسم عروسی، یک جفت کبوتر پایین میآیند و چشمان خواهران ناتنی شیطانی را در میآورند و آنها را کور، لنگ و احتمالاً عمیقاً شرمنده رها میکنند. این داستان سیاه، تصویری متفاوت از قصه کلاسیک سیندرلا را به نمایش می گذارد. این روایت ترسناک، برای کودکان مناسب نیست.
درخت سرو کوهی: قصهای هولناک از قتل، آدمخواری و انتقام
«'درخت سرو کوهی؟' چه عنوان دوستداشتنیای برای یک داستان پریان! مطمئناً در آن جن و پری و بچه گربه وجود دارد و در پایان یک پیام اخلاقی آموزنده ارائه میدهد!» خب، دوباره فکر کنید مادربزرگ - این داستان گریم آنقدر خشونتآمیز و منحرفانه است که حتی خواندن خلاصهی آن ممکن است شما را دیوانه کند. نامادری از پسربچه متنفر است، او را با یک سیب به یک اتاق خالی میکشاند و سرش را از تن جدا میکند. او سر را دوباره روی بدن قرار میدهد، دختر (بیولوژیکی) خود را صدا میزند و به او پیشنهاد میکند که از برادرش سیبی را که در دست دارد بخواهد. برادر پاسخ نمیدهد، بنابراین مادر به دختر میگوید که به گوش او ضربه بزند، که باعث افتادن سرش میشود. دختر در هیستری حل میشود در حالی که مادر، پسربچه را خرد میکند، در یک خورش میپزد و برای شام به پدرش میدهد. درخت سرو کوهی در حیاط خلوت (آیا اشاره کردیم که مادر بیولوژیکی بچه زیر درخت سرو کوهی دفن شده است؟ خب، همینطور است) یک پرنده جادویی را به پرواز در میآورد که بلافاصله یک سنگ بزرگ را روی سر نامادری میاندازد و او را میکشد. پرنده تبدیل به پسربچه میشود و همه به خوبی و خوشی زندگی میکنند. شب بخیر و تا فردا!
این داستان ترسناک، یکی از هولناکترین قصههای فولکلور است که تا کنون شنیدهاید. اگر به دنبال ادبیات تاریک هستید، این داستان قطعاً شما را راضی خواهد کرد. این قصه پریان برای افراد با روحیات حساس توصیه نمیشود.
- شیمی
- علم